در حال عبور از دریاچه کوچیک قصر بود و چندین خواجه و ندیمه هم پشت سرش با صدای افتادن چیزی یا کسانی برگشت و به افتادن ندیمههای پشت سرش خیره شد که مثل دومینو روی هم افتاده بودن
و در عقب ترین قسمت صف دختر بتایی بود که بدون توجه به اینکه با برخورد به شخص جلویی باعث این اتفاق شده بود به اسمان خیره بود-تو،بتا،دلیل این حواس پرتی چیه
بتا با سرعت به جلو خیره شد و سریع پایین نزدیک ولیعهد شد
-سرورم من متاسفم
و زیر لب لبخند زد ولیعهد با دیدن لبخند ندیمه با عصبانیت امیخته به تعجب به بتا خیره شد-داری میخندی؟ متوجهی که بقیه به خاطر تو اسیب دیدن
-اخه سرورم اون پرنده های محاجر روی درخت خیلی زیبان و حواسمو پرت کردنو برای نشان دادن اوج تاسفش تعظیم نود درجهای کرد
ولیعهد با اخم کمرنگ شدهای گفت-سریع برگرد به صف دیگم حواست پرت نشه
و نیم نگاه ریزی به سمت درختی که پرنده های محاجر سفید روش بودن کرد و به راهش ادامه داد
دیدار ریزی با همسر سلطنتیش داشت
------------------------------------------
کیونگ می همسری که ده سال از ازدواجش با او گذشته بود دقیقا روبهرویش بود بدون اعتنا کردن به او در حال گل دوزی بود و گاهی از فنجان حاوی دمنوشَش مینوشید
با اینکه مقامش بالاتر بود اما نخواسته بود که در پشت میز بنشیند و در وسط اتاق به همسرش خیره بود-چی شمارو به اینجا کشونده سرورم،فکر میکردم علاقهای به دیدار با من ندارید
-فکر میکردم به این رفتارم عادت کرده باشید بانو کیونگ می
-چرا به رفتار سرد همسرم عادت کنم؟
-چون من عادت کردم ، در ضمن هردو خوب اگاه هستیم که علاقهای هم بین ما نیست
-این درست نیست، شما از اول زندگی به من بی اعتنا بودید
جونگکوک بدون نگاه کردن به همسرش به گلدوزی عجیب او خیره شد
کیونگ می با نگاه عجیب ولیعهد به گلدوزیش نا محسوس سعی کرد انرا زیر میز قرار بده
و از چشم تیز همسرش پنهان نبود-وزیر اعظم صبح به دیدارم امد
-پدرم؟برای چه چیزی؟
-جنایت های وزیر جنگ را عنوان کرد
نفس عمیقی گرفت و ادامه داد
- کاملا واضح بود فقط بهانهای برای دیدار نیاز داشت
همسر سلطنتی با اخم خیره شد به ولیعهد چطور جرئت میکرد اینگونه راجب پدرش صحبت کند
-ایشون فقط میخوان چیزی از شما پنهان نباشه و جویای احوال شما باشن
YOU ARE READING
The best forget/KooKV
Werewolfالفا جئون جونگکوک ولیعهد و پادشاه اینده متوجه میشه همسر چندینو چند سالش از شخص دیگهای حاملس قبل از افشای موضوع پدر همسرش وزیر اعظم قصد کشتن اونو داره ولیعهد نمیمیره اما در روستایی دور افتاده با حافظهای که دیگه نداره... به عنوان نامزد پسری امگا ک...