قسمت یازدهم: "کنارت حتی نمیتونم نفس بکشم."
صدای فندکی که از روی بالکن اتاق اومد باعث شد سونگمین از پشت میزش بلند بشه و سمت بالکن بره. با دیدن سیگاری که بین انگشتهای کشیدهی کریستوفر جا خوش کرده بود اخم ریزی بین ابروهاش نشست و در بالکن رو باز کرد و بیرون رفت.
نگاه سوالی مرد که روش نشست سمتش رفت و بی هیچ حرفی سیگار رو از بین انگشتهاش بیرون کشید.
کریستوفر در سکوت منتظر موند تا ببینه پسر کوچکتر چیکار میکنه.
سونگمین با غرغر زمزمه کرد:"انگار نه انگار که یک هفتهست از بیمارستان مرخص شده برای من سیگار برگ روشن میکنه!"
"نظرت چیه حیفش نکنی و حالا که نمیذاری من لذت ببرم خودت امتحانش کنی؟"
نگاه متعجب سونگمین روی مردی که با نیشخند تماشاش میکرد نشست.
"من؟ من که اصلا بلد نیستم!"
کریستوفر خندید و همینطور که دست سونگمین رو میگرفت تا سیگار درست بین انگشتهاش قرار بده گفت:
"خودم بهت یاد میدم."
سونگمین محو حرکات کریستوفر بود. نیشخندی که گوشهی لبش جاخوش کرده بود، گرمای دستهاش و رفتارهایی که بعد از بهوش اومدنش نرمتر شده بود.
"حالا سیگار و بذار بین لبهات، نفست رو بده داخل فقط دودش رو پایین نده. سیگار برگ سنگینه و چون اولین بارته ریههات رو اذیت میکنه."
سونگمین همونکاری که کریستوفر گفته رو انجام داد اما نتونست پایین نرفتن دودی که توی دهنش بود رو کنترل کنه با سوزش شدید راه تنفسیاش به سرفه افتاد.
مرد بزرگتر با دیدن سرفههای شدیدش سیگار رو از دستش گرفت و توی زیر سیگاری خاموشش کرد. ضربههای متعددی که روی کمرش میزد باعث شد سونگمین بتونه راحتتر نفس بکشه و بعد حرکات دستش تبدیل به نوازشهای آرومی شد که سر تا سر کمر سونگمین رو طی میکرد."خوبی؟"
تلاشش برای پنهان کردن خندهاش کارساز نبود و سونگمین به خوبی متوجه لحن خندون و پرشیطنت مرد شد.
"دقیقا چی باعث میشه همچین چیز مزخرفی رو انقدر دوست داشته باشی؟"
دهنش تلخ بود و راه گلوش هنوز میسوخت. متوجه علت علاقهی شدید مرد به سیگار نمیشد نه طعم خوبی داشت و نه حس خوبی!
کریستوفر خندید. واکنش سونگمین دقیقا مثل اولین باری بود که اسکاچ رو امتحان کرده بود."اولین باری که اسکاچ رو امتحان کردی هم همین سوال رو ازم پرسیدی."
سونگمین با چهرهی درهم یاد روزی افتاد که توی خونه مرد ویسکی موردعلاقهاش رو امتحان کرده بود.
"تو هم گفتی برای علاقهات دلیلی نداری چون دوست داشتن زمانی زیباست که دلیلی پشتش نباشه."
VOCÊ ESTÁ LENDO
Thantophobia
Fanfic"وقتی دلم برای خندههات لرزید و چشمهات تبدیل شد به نقطه ضعفم، نمیدونستم نبود گرمای اون لبخندها و تیغهی تیز خشم توی چشمهات یه روزی نفسم رو میبرن." 𖤛 𝗙𝗶𝗰𝘁𝗶𝗼𝗻: THANTOPHOBIA 𖤛 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲: Chanmin, Binsung 𖤛 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: Angst, Romance, R...