part18

78 11 0
                                    

جین کنار تهیونگ نشسته بود به چهره رنگ پریده تهیونگ نگاه کرد..
اولین بار بود تهیونگ رو اینقدر ترسیده میدید.

نامجون وارد اتاق شد..

* عمارت جئون رو پیدا کردم ..

تهیونگ به شدت سرشو بلند کرد .

_خوبه همین الان میرم...

بلند شد تا کتش رو بگیره که نامجون عصبی دستش رو کشید...

*یه لحظه اروم بگیر لعنتی...چجوری میخوایی اونجا بری؟ به نظرت همینقدر سادست که داخل اون عمارت شی؟؟

تهیونگ با چشمای خشمگین به نامجون نگاه کرد و دستش رو از دستش کشید بیرون.

"پس می‌خوای چیکار کنم؟ بشینم همینجا؟! اگه جونگکوکمو چیزی بشه چی؟؟"

نامجون نفس عمیقی کشید، سعی کرد خودش رو کنترل کنه.

"نه، فقط باید عاقلانه عمل کنیم. اونجا پر از محافظه، فکر کردی می‌تونی تنهایی بری و جفتت رو برگردونی؟ این یه خودکشیه."

تهیونگ لحظه‌ای مکث کرد. بعد با صدایی که از خشم میلرزید..

"من نمی‌تونم صبر کنم... جونگکوکم تنهاست ، نمی‌فهمی؟"

جین با صدایی آروم و ملایم وارد بحث شد.

"تهیونگ، ما نگرانتیم... باید یه نقشه داشته باشیم. ما هم باهاتیم، تنها نیستی."

تهیونگ به سختی نفس کشید و به زمین خیره شد. سکوتی سنگین اتاق رو پر کرد.

همون لحظه صدای در بلند شد..

جین با گفتن حتما یونگی اومده رفت تا درو باز کنه..

با باز کردن در یونگی جیمین و جیهوپ داخل اومدن..

یونگی با نگرانی پرسید..

«چیزی پیدا کردین؟

جین آهی کشید..

*نه فقط عمارت جئون رو پیدا کردن که این اصلا مشکل نبود.. اما اون خرس گنده دیوونه شده میخواد همین الان در اون عمارتی که پر از محافظه بره..

یونگی با چشمای تیزبین به تهیونگ نگاه کرد که هنوز عصبی و بی‌قرار بود. جیمین و جیهوپ هم پشت سرش وارد اتاق شدن، هر دو نگران و گیج بودن.

یونگی نزدیک تهیونگ شد و گفت:

» تهیونگ، می‌دونم نگرانی... همه‌مون نگرانیم، ولی باید با فکر جلو بریم. اگه بی‌گدار به آب بزنیم، جونگکوک رو هم به خطر میندازیم.

تهیونگ بی‌حوصله دستش رو روی صورتش کشید و زیر لب زمزمه کرد

_من فقط نمی‌تونم بیشتر از این صبر کنم.

جیهوپ که همیشه سعی می‌کرد اوضاع رو آروم کنه، جلو اومد و دستش رو روی شونه‌ی تهیونگ گذاشت.

نت های شبانه Where stories live. Discover now