با شنیدن صدای به شدت اشنا باعث شد هر دوشون سرجاشون یخ بزنن. جونگکوک سریع از بغل تهیونگ جدا شد و با ترس به سمت صدا نگاه کرد. قلب تهیونگ محکم میکوبید، ولی سعی کرد خودش رو خونسرد نشون بده.
تهیونگ آروم دست جونگکوک رو گرفت و با اشاره بهش گفت که هیچ حرکتی نکنه. صدا دوباره بلند شد:
- گفتم کی اونجاست؟
تهیونگ میتونست قدمهای نزدیک شدن فرد رو بشنوه.
جونگکوک آروم زیر لب گفت: "تهیونگ، برو... من نمیخوام چیزی بشه."
تهیونگ لبخندی زد و آروم جواب داد: "من هیچجا نمیرم، باهم اینجا رو ترک میکنیم.
اما جونگکوک میدونست اگه مامانش هردوتاش رو ببینه قطعا تهیونگ رو میکشه.. دستشو از دست تهیونگ بیرون کشید..
با صدای اهسته که فقط خودشون بشنوه گفت..
+اخرین حرفمه تهیونگ.. از اینجا برو .
می خواست بره که تهیونگ دستش رو گرفت.. گوشی خودش رو بهش داد..
_هر وقت تونستی تو شماره جین یا نامجون زنگ بزن ..
جونگکوک سرتکون داد و رفت..
روبروی جایی که مامانش ایستاده بود ایستاد..
+من بودم مامان..
چشم های سرخ شده یی مامانش یه لحظه ترسوندش.. ولی اگه اینکارو نمیکرد تهیونگش تو خطر میفتاد..
-اینجا چی میکنی پسره یی احمق؟ اصلا چطور از اتاقت بیرون شدی مگه قفل نبود؟
دستاشو مشت کرد تا لرزش دست هاشو نبینه..
+فقط میخواستم برم اشپزوخونه.. آب میخواستم-
حرفش تموم نشده بود که سیلی محکمی به صورتش خورد..
- زود شو برو اتاقت.. نبینم دیگه از اتاقت بیرون شوی..
جونگکوک با صورتی که از سیلی سرخ شده بود، سرش رو پایین انداخت و سعی کرد اشکهاش رو نگه داره. توی دلش داشت تهیونگ رو دعا میکرد که بتونه از اونجا دور بشه. قدمهاش رو آروم به سمت اتاقش برداشت، ولی هر قدم براش سنگینتر از قبل بود. با خودش میگفت: "نباید بذارم تهیونگ به خاطر من آسیب ببینه..."
وقتی به اتاقش رسید و در رو بست، نفس عمیقی کشید و گوشی تهیونگ رو که تو آستینش مخفی کرده بود رو بیرون کشید..
با انگشتهای لرزون شماره جین رو پیدا کرد. دستش روی دکمه تماس مکث کرد و بعد با دلشوره فشارش داد. صدای زنگهای پشت سر هم قلبش رو به تپش انداخت. میخواست به جین بگه که تهیونگ رو نزارن اینجا بیاد ..توی همین لحظه، در اتاقش باز شد و...
گوشی رو سریع پشت سرش قایم کرد.
-چیکار میکنی اونجا؟
مامانش بود. نگاه سردش مثل خنجر توی دل جونگکوک فرو رفت.
YOU ARE READING
نت های شبانه
Romanceجونگکوک که بخاطر امگا بودنش خانوادش تو یکی از واحد های آپارتمان زندانیش میکنند.. تهیونگ همسایه جونگکوک که از قضا جفتش هم هست... فقط رایحه جفتش رو حس میکنه و بخاطر تلخ بودن رایحه جفتش هر شب براش ویلون مینوازه تا جفتش کمی هم که شده اروم شه... کاپل:...