"سر کلاس روانشناسی، یکی از دانشجوها سوالی پرسید که فهمیدنِ جوابش برای منم جالب بود.
پرسید که چرا توی این دوره، ما اینقدر رابطهی عاطفی برامون مهم شده؟ درحالی که برای نسلهای قبل این طور نبود و مووآن هم به طور کلی راحتتر بود!
استادمون هم فقط یه کتاب از Sue Johnson معرفی کرد و گفت که جوابمون رو لا به لای کلماتش پیدا میکنیم."
◇◇◇
بالاخره کلاس ژنتیک هم تموم شد و جین با برداشتن جزوهاش، پشت سر جوی به سمت سلف راه افتاد.
وقتی کنار هم قرار گرفتن، دخترک به انتهای راهرو نگاه کرد و ریز خندید.
_ به سلامتی کاملا خل شدی و از دست رفتی!
× تنها چیزی که این وسط از دست رفته، پولهای توی کیف پول توئه. زود باش صد هزار وون من رو بهم بده.
_ یعنی چی؟سرش رو به گوش پسر نزدیکتر کرد و با اشاره به انتهای راهرو، به آرومی جواب جین رو داد.
× شرط رو باختی. ببین اونجا رو. ههوون داره لنگ میزنه. میدونی که دیشب با جونگمین قرار داشت. پس معلوم شد اون باتمه. بدو پول من رو بده.
جین که تازه فهمیده بود چه خبره، باخت رو قبول کرد و کیف پولش رو در آورد تا پول رو بده.
_ ما واقعا آدمهای بیشعوری هستیم. آخه کی سر همکلاسیهاش شرط میبنده؟
× همکلاسی؟ عزیزم من و یونگی حتی سر تو هم شرطبندی کردیم!بعد از برگردوندن کیف پول به کوله، سر جین به شدت بالا اومد.
_ سر من؟! چه شرطی؟
× خب من گفتم تو تا قبل از فارغ التحصیلی بالاخره با یکی میخوابی ولی یونگی مخالفه و میگه تا قبل از سفید شدن موهات، همچین چیزی غیر ممکنه.با دهان باز به شرطبندی احمقانهی دوتا از نزدیکترین دوستهاش گوش میداد.
_ پس واسه همین تو دائم توی گوشم از روابط شیرینت با هوبی هیونگ میگی و از اون طرف یونگی سرم رو با دردسرهای رابطهاش میخوره؟
دخترک دوباره زد زیر خنده و نتونست جوابی بده.
_ باورم نمیشه با شما دو نفر رفیقم. این پول، خوردن نداره.
به طرز دراماتیکی سرش رو پایین انداخت و به مسیرش ادامه داد.
جوی هم بعد از گفتن "وقتی خودت میبَری که خوب از گلوت پایین میره"، قدمهاش رو تندتر کرد تا دوباره کنار جین قرار بگیره و سعی کرد بحث رو عوض کنه.× قول میدم اگه بُردم، جایزهام رو باهات نصف کنم. حالا جینی آخر هفته میای با من و عسلم بریم بهشت؟
_ نه جوی من هنوز جوونم و کلی آرزو دارم. تازه طبق اون چیزایی که تعریف کردی، مطمئنم تو و عسل کینکیات کارهایی کردین که حتی جهنمم قبولتون نمیکنه.
YOU ARE READING
Red Lie • Kookjin •
Fanfictionیادمه یه جا خونده بودم که "دروغ" انواع مختلفی داره. سفید، سیاه، خاکستری و قرمز... اما چرا من فقط قرمز رو تجربه کردم؟ چرا از بین این همه رنگ، تو قرمز بودی و بین این همه طیف، قرمزترینشون؟ Romance Drama Angst Smut کاپل اصلی: کوکجین~ کاپل فرعی: یونمین~