"You're my soul and
I'm just somebody""احساس یه صفحهی سفید رو داشتم که به اندازهی یه نقطهی خیلی کوچیک جوهر روش ریخته شده.
با گذشت زمان اون نقطه فقط بزرگ و بزرگتر شد و میدونستم اگه جلوش رو نگیرم، کل اون صفحه رو سیاه میکنه."◇◇◇
×جین؟ جییییین!
نفهمید چندمین دفعهایه که مورد خطاب قرار گرفته، اما با آخرین بار از جا پرید و افکار توی سرش محو شد.
_ دخترهی جغجغه! اون روزی که تو آدم شی، من برای شکرگزاری پای پیاده تا معبد میرم.
× تو یک هفتهست دانشگاه رو به زور میای، معبد پیشکش.
_ خب حالا چی میخواستی بگی؟دختر که تازه یادش اومد برای چی دوستش رو صدا میزد، دوباره هیجان وارد رگهاش شد و با بلند کردن آلبوم قدیمی، نزدیک تخت پسر شد.
_ این آلبوم دست تو چی کار میکنه؟
× مامانت داد تا حوصلهام سر نره. وای پسر تو خوناشامی چیزی هستی؟
_ منظورت چیه؟جوی خودش رو روی تخت کنار جین جا داد و با گذاشتن آلبوم روی پاهاش، انگشت اشارهاش رو به سمت یکی از عکسها برد.
× از قیافهی این عکس، قدیمی بودن میباره! تو چطور همچین عکسی از خودت داری؟
اشارهی انگشت دختر رو دنبال کرد و به عکس مورد نظر رسید. بعد از چند ثانیه با قیافهای کاملا پوکر سرش رو بلند کرد و دو انگشتی روی پیشونی دخترک زد.
_واقعا احمقی. این که من نیستم.
جوی در حال مالیدن پیشونیاش، چشمهاش رو از تعجب گرد کرد و نگاهش رو بین عکس داخل آلبوم و پسر رو به روش به گردش درآورد.
× اذیت نکن جینی. قیافهاتون با هم مو نمیزنه. پس کیه؟ نکنه آجوشی بابای واقعیات نیست؟
_ خیلی دلم برای هوبی هیونگ میسوزه.
× دلت واسه خودِ سینگلت بسوزه.جین سری از تاسف تکون داد و آلبوم رو بلند کرد تا نگاهی به عکسهای قبل و بعدش بندازه.
با دیدن چهرههای شاد و خندون داخل عکسها، ناخوداگاه لبخندی روی لبش نشست اما به محض ورق زدن و رسیدن به صفحهی بعدی، لبهاش دوباره تبدیل به یک خط صاف شد.یاد اولین دیدارش با مشکی پوش افتاد.
مطمئن بود که اشتباه نکرده و چهرهاش براش آشناست.
حالا متوجه شد اون آشنایی بخاطر شباهت بیش از حد جونگکوک به پدرش بود.پدر جونگکوک هم یکی از دوستهای قدیمی پدر و مادرش و عضو اون اکیپ هفت نفرهی قدیمی بود.
هیچ وقت نفهمید نفر هفتم اون اکیپ کی بوده و چه اتفاقی افتاده که جمعشون از هم پاشیده.بعد از اتفاقات یک هفته پیش، شب و روز به این موضوع فکر میکرد اما به نتیجهای نمیرسید.
احتمالا باید سراغ مادرش میرفت.
ESTÁS LEYENDO
Red Lie • Kookjin •
Fanficیادمه یه جا خونده بودم که "دروغ" انواع مختلفی داره. سفید، سیاه، خاکستری و قرمز... اما چرا من فقط قرمز رو تجربه کردم؟ چرا از بین این همه رنگ، تو قرمز بودی و بین این همه طیف، قرمزترینشون؟ Romance Drama Angst Smut کاپل اصلی: کوکجین~ کاپل فرعی: یونمین~