Part 4

49 12 8
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه قشنگا =)))

___________________________


تروار

مثل روز قبل دو ساعت در ترمینال به امید پیدا کردن جکسون چرخید.

دستشویی های مردانه را چک می کرد و مسافرانی که از اتوبوس پیاده یا سوار می شدند با دقت زیر نظر می گرفت. حس ششمش که اغلب قوی هم نبود به او می گفت به زودی او دوباره اینجا می اید و گیرش می اندازد ولی شاید امروز آن روز نبود.

نمی توانست یک روز دیگر را هم بدون کار بماند و دست خالی خانه برود. هر چند که قرار نبود با شغل پاره وقت درامد زیادی داشته باشد اما باید غرورش را حفظ می کرد. دیگر بهانه‌ای وجود نداشت.

لباس‌های خوبش به او اعتماد به نفس کافی می داد و ظاهر اراسته‌اش برای پیدا کردن یک شغل پاره وقت کاملا مناسب بود.

پایش را از ترمینال بیرون گذاشت و پیاده مسیرش را به سمت مرکز شهر پیدا کرد. البته هنوز خیلی دور نشده بود که یک هیوندای سفید دید درست شبیه همانی که جکسون داشت دم پارکینگ پارک شده. به ذهنش نرسیده بود بین ماشین ها بگردد ولی حالا این یکی خیلی شبیه همان قراضه‌ای بود که کمربندش به زور بسته می شد و موتورش صدا می داد.

پشت یک ون مشکی مخفی شد. بالاخره باید برای بردن ماشین می امد پس منتظر ماند تا کمی بعد چراغش روشن شد و قفلش باز. اطراف را از نظر گذراند و جکسون را دید که یک ساک در دستش، خوش و بش کنان نزدیک می شد: دوباره یه بدبختو پیدا کرده.

منتظر ماند تا به ماشین رسید و پیش از اینکه سوار شود، بیرون رفت و خیلی سریع از پشت دستش را دور گردنش انداخت: گیرت انداختم.

جکسون که شوکه بود، دستانش را بالا گرفت: هر چی بخوای بهت میدم من زن و بچه دارم.

ییبو دست جکسون را پشتش گیر انداخت و ساک را با پا سمت مردی که نمی دانست چه خبر شده هول داد: قبل اینکه تلکه‌ات کنه زود برو. این جیب ادمارو تو ماشینش میزنه...نامرد.

مرد ساک را برداشت و از ان ها دور شد و جکسون که انگار حالا جیمین را به یاد اورده بود گفت: عه... تویی؟

جیمین او را ول کرد ولی یقه‌اش را در دستش نگه داشت: اره فکر کردی نمیام دنبالت و میذارم پولمو با خیال راحت بخوری؟ فکر کردی گاگولم؟

جکسون نیشخندزنان گفت: هی... بیخیال من نمیدونم از چی داری حرف میزنی.

جیمین یقه‌اش را دنبال خودش کشید: وقتی رفتیم اداره پلیس معلوم میشه من دارم چرت و پرت میگم یا تو جیب منو زدی. مطمئنم تو ماشینت کیف پول زیاد پیدا میشه.

Mint ChocoDonde viven las historias. Descúbrelo ahora