پارت ده

51 9 7
                                    

این پارت هم فقط به درخواست یه نفر هست
چون توی کامنت ها خیلی درخواست کرد🎀😅

با کنجکاوی نگاهی به بیرون اتاق انداخت و با ندیدن بادیگارد ها سریع به سمت پایین پله ها دوید و با دیدن تهیونگ که داره با یه مرد حرف میزنه و میخنده
به سمت تهیونگ رفت و سلامی گفت
مرد با لبخند نگاهی به جونگ کوک انداخت و گفت سلام و بعد نگاهی به تهیونگ انداخت و گفت معرفی نمیکنی تهیونگ با لبخندی که خیلی ترسناک بود برگشت سمت جونگ کوک و گفت امگای من تهیونگ
و روبه جونگ کوک گفت عزیزم بشین دوست

و هیونگ من یونگی
(یونگی اومده بود پیش تهیونگ تا باهم یه قاچاق اسلحه داشته باشن )
زمان همینطور می‌گذشت و یونگی رفت و تهیونگ و جونگ کوک تنها موندن
به سمت جونگ کوک رفت و گفت مگه نگفتم نباید بیرون بیای تو نمیفمی جونگ کوک باید باهات بد رفتاری کنم همیشه ؟
روبهش گفتم حوصلم سررفته بود خب بعدشم به توچه دوست داشتم
همیشه وقتی باهاش اینطوری حرف میزدم با اعصبانیت کتکم میزد اما الان خونسرد نگاهم میکرد
به سمت پسر کوچک تر رفت و همونطور که دستشو توی موهاش میکرد و محکم کشید و با خونسردی گفت الان حالیت میکنم
و پسر و به سمت اتاق برد و کمربندشو باز کردو همونطور که روی تن پسر فرود می‌آورد بلند میخندید
بدنش درد میکرد و گریه میکرد تهیونگ بعد از اینکه کتکش زده بود خوابیده بود و اون درد زیادی داشت
به سمت تلفن پایین رفت و شماره جیمین هیونگش و گرفت و بعد چند بوق جواب داد با بغض اسم جیمین و صدا کرد و جیمین شکه از صدای جونگ کوک سریع گفت جونگکوک عزیزم خودتی کجایی
جونگ کوک فقط آدرس عمارت تهیونگ و داد و گفت لطفا نجاتم بده

توی پارت بعدی یه فلش بک داریم به سمت جونگکوک و جیمین

امیدوارم خوشتون بیاد

my baby.    Kapell:kookvOnde histórias criam vida. Descubra agora