فقط حوصلم سررفتهههههه گفتم بازم آپ کنم
جیمین شوکه شده به تلفن قطع شده نگاه کرد
جونگ کوک بهش زنگ زده بود ازش کمک خواسته بود حالا باید چیکار میکرد؟
با به یادآوری آدرسی که جونگ کوک بهش داده بود فوراً تصمیم گرفت به اونجا بره
ولی الان که نمیشد پس تصمیم گرفت که فردا بره
تصمیم گرفت بخوابه ولی اصلاً خوابش نمیبرد
نگران جونگ کوک بود
___________________________________
بایونگی مشورت کرده بود ازش خواسته بود که چند وقت چهار چشمی حواسش به خونش باشه و بهش گفته بود کسی که بیاد داخل این خونه تا جونگ کوک رو ببره رو بهش میدم.
خوشحال و کنجکاو بود تا ببینه کیو قراره بهش بدم
رو به جک کردم و گفتم مشخصات پارک جیمینو برام بیار
______________________________
خسته بودم و حوصلم سر رفته بود هنوزم شوکه بودم
اون تهیونگ بیشعور بعد از اینکه یه سیلی نثار صورتم کرد رفت و من شوکه بودم اصلاً به من چه همین که منو زیر کتک نگرفت برام بس بود
به هر حال هیونگ جیمین میومد تا منو از اینجا ببره
به سمت تلویزیون رفته فیلم پلی کرد و نشست و شیر موز میخورد
_________________________________
یونگی نگاهی به اون عکسها کرد اون عکسا خیلی زیبا بود شاید باید به تهیونگ کمک میکرد و در عوضش دوست امگای تهیونگ و میگرفت به نظرش اون زیبا بود پس اسلحه شو گذاشت پشت جیبشو به سمت خونه تهیونگ رفت البته خونه که چه عرض کنم عمارت الان ساعت تقریباً به نیمای شب برمیخورد و یونگی منتظر بود منتظر اون نگاهی به بیرون عمارت کرد با دیدن ماشینی که به سمت عمارت میومد پوزخندی زد و به سمت پایین رفت توی باغ عمارت قایم شد میدونست که اون از باغ پشتی میاد
با دیدن اون بیبی که داشت از همینطور که حدس زده بود از باغ پشتی میومد تا میخواست وارد خونه بشه دستمالی گرفت و جلوی دهنش گذاشت اون بیهوش شد اید باورتون نشه ولی اون از عکساش خوشگلتر بود دستشو روی کمرش گذاشت و با دیدن اینکه کمرش چقدر باریکه با تعجب زل زد به چهرشوای بچه ها حوصلم انقد سررفته گفتم یه پارت دیگم آپ کنم
KAMU SEDANG MEMBACA
my baby. Kapell:kookv
Aksiداستان یه امگای کوچولو و مهربون که گیر یه آلفای خطرناک و مافیا میوفته وضعیت: پایان یافته