سوار ماشینش شد از اون مرده پرسیده بود که از کجا میتونه اسلحه گیر بیاره واونا هم آدرس یه بار رو داده بودن هرچند صد بار گفت که به کسی نباید چیزی بگی و ازین چرتوپرتا آره دیگه خودشم نمیدونست چرا باید اسلحه داشته باشه ولی خب حی پلیسیش که میگفت ممکنه یه اتفاقی بیفته که تو باید از پسش بر بیای بااینکه یه حس بدی نسبت به آینده داره خب حسش ۹۰درصد مواغع درست در میاد و آدم باید خر باشه که اون کار رو انجام نده به بار نزدیک بود دیگه سر راه دید یه فروشگاه لباس رو پس ماشینش رو پارک کرد و پیاده شد به سمت فروشگاه رفت یه ست مشکی باهم کت گرفت پوشید و اون لباس های خودش رو هم گفت بزاره تو پلاستیک حساب کرد و آمد بیرون واقعا لباسه بهش میومد
لباس هارو رو صندلی شاگرد ماشین گذاشت و به سمت بار رفت .پیاده انگار این باره یر زمینی بوده یا نه نه یه طبقه بالا و یه طبقه پایین داره که طبقه پایین مال افراد خاصه داخل رفت و از پله های که به نظر میآمد برای رفتن به طبقه پتینه پایین رفت وقتی که رسید همه جا پر دود بود بوی سیگار و الکل میومد سمت میز بار من رفت و همینطور که اون مرده بهش گفته بود به پسر گفت
ج:وقت بخیر من یه عرق با تمشک میخاستم
مرد بارمن اول شوکه شد ولی بعدش یه لیوان عرق گذاشت رو بروی جیمین بعد هم شد و یه جعبه دستش داد که بنظر میاد کلت داخل اون باشه آروم درو باز کرد و بله داخل بود بستش کارت رو بهش داد تا حساب بکنه با خودش گفت یکم خوش گذرانی بد نیست نشست و برای خودش یکم عرق خورد همه جا رو زیر نظر داشت یه عده پسر خوشگل اونطرف نشسته بودن و از وقتی وارد شده بود نگاش میکردن چند نفر دیگه هم سمت دیگه بودن که داشتن با نگاهشون میخردنش
ولی خب کیه که محل بزاره بدبختا نمیدونم جیمین استریتع یه شات دیگه سفارش داد و از دعم خویش توی دلش هومی گفت چشماش رو بست چند دقیقه بعد حس کرد که انگار چند نفر راست و چپ و راستش نشستن بدون نگاه کردن بهشون بلند شد ولی یه پسره دستشو گرفت کجا جیگر
ج:ول کن
پ:واگه نکنم
ج:خب بد میبینی (مثل خودش مسخره گفت )
پ:اوهه میخام ببینم
جیمین تویه حرکت دستشو پیچوند و پشت سرش برد یکم دیگه فشار میداد احتمالا از کتف میشکست همه داشتن نگاهشوندمیکردن مخصوصا اونا که از اول داشتن نگاش میکردن و میخوردنش
سرشو کنار گوشش بر و با صدای خش داری گفت
ج:حالا دیدی یا بیشتر نشون بدم
پ:ق غلت کردم ولم کن الان دستم میشکنه
ج:خب بشکنه میخاستی از اول کرم نریزی
پ:ببخشید
ج:ااا حالا شد
بعد دستشو با هول ول میکنه که پسره میفته و صدای بدی میده
بدون نگاه کردن به با بشویی که راه انداخته به سمت بار من میره و یه صد دلاری در میاره میزاره رو میز
ج:بقیش مال خودت
و به سمت بیرون میره دلش نمیخواست سوار ماشین بشه پس تصمیم گرفت یکم راه بره به سمت و لی قبلش لوکیشن ماشین رو ورداشت که گمش نکنه شروع به راه رفتن کرد و تو فکر فرو رفت بعد یه ساعت راه رفتن تازه به خودش آمد و فهمید که خیلی راه رفته یکم که دقت کرد صدایی ناله دردناک رو شنید به سمت صدا رفت و ینفر رو دید که به دیوار تکیه داده که دستش رو کتفش بود و خون از لای انگشتانش میزنه بیرون فرد دیگه ای کنار اون غریبه خوابیده بود روی زمین و شکمش خونی بود که انگار به اون محل تیر زدن یکم با خودش فکر کرد که کمکشون کنه یا نه بهر هال اون زیاد تیر میخورد و بلد بود چطوری درس بیاره بخیه بزنه و پانسمان کنه خلاصه بلد بود درمان کنه پس بعد چند دقیقه کلنجار رفتن با خودش به سمتشون رفت مردی که کافی تیر خورده بود اسلحه تو دستشو بالا آورد و به سمتم نشونه گرفت
مرد ۱:جلو نیا وگرنه میزنم چی میخای
ج:نمیام میخام کمکتون کنم
مرد ۲:چرا باید کمکمون کنی توهم از همونایی که میخاستم مارو بکشن حتما
ج:عه جدی پس چطوری هنوز داری نفس میکشی (لحن جدی )اگه از اونا بودم الان نمیتونی حرف بزنی
مرد ۱:نمیتونیم بهت اعتماد کنیم
ج:مهم نیست فقط میخام کمک کنم
مرد ۲:چرا باید کمکمون کنی
ج:با اینکه تیر خوردین ولی خوب حرف میزنینا تو فک کن یه بیکارم حوصلم سر رفته (آروم گفت ولی اون دوتا شنیدن )دروغم نگفتم حوسلم سر رفته
(صدای بلند )خب چه کنیم حالا کمک کنم یا نه
مرد ۱رو به مرد ۲:بزاریم کمکمون کنه همینطور داریم خون از دست میدهیم وضع توهم خب نیست
مرد ۲:آره راست میگی خیلی خب باشه بیا کمک
ج:انگار من به کمک نیاز دارم ایششش.
رفت سمت اون کردی که خوابیده بود یه نگاهی به شکمش انداخت دید اوضاش خیلی خرابه ول میشه دستش کرد و عجیب بود که چطور تا الان زنده بودن
شکمت وضعش خرابه ولی میتونم خویش کنم نمیشه ببرمتون بیمارستان ؟
مرد یک و دو :نه
ج:اکی خب خونتون اطراف نیست ببرمتون؟
مرد ۱:چرا چنتا خیابون اونطرف تر یه خونه داریم
ج:خب پس ماشین دارین من ماشینم اینجا نیست خیلی دوره وگرنه با اون میبردمتون
مرد ۱: اون ماشین سیاهه ماشینمونه
ج:سوئچ بده بیارمش
دید مرده داره نگاش میکنه
ج:نگران نباش غالتون نمیزارم بده برم بیارم وضع رفیقت خیلی بده
مرد۱سوئچ رو سمتش پرت کرد و جیمین رو هوا گرفتن تند تند به سمت ماشینه رفت برش داشت و آمد پیش اون دونفر پیاده شد
به مرد یک گفت
ج:میتونی وایستی کمکم کنی ؟
مرد یک :آره
به سختی بلند شد به سمت جیمین رفت که داشت مرد دو رو بلند میکرد کمکش کرد و از بازوی مرد دو گرفت همراه جیمین به سمت ماشین برد جیمین درو باز کرد و با کمک اون مرده این یکی مرده رو داخل ماشین گذاشت رو صندلی عقب خودش مرد یک رو صمت کمک راننده بود و گذاشته رو صندلی درو بست سوارشد گفت
ج:حالا آدرس بده راستی وسیله کمک های اولیه داری دیگه
مرد یک :آره داریم زود باش دیگه از اینجا پچیپ اینور آفرین حالا برو اونور جلو اونجا وایستا
جیمین ماسیمو نگه داشت و به من مرد دوم که چیزی تا بیهوشی نداشت رفت و با کمک اون مرده درش آورد سوار آسانسور شدن و به آخرین طبقه رفتن مرد یک درو باز کرد و رفتن داخل مرد دو رو روی کاناپه خوابیده گذاشت
و مرد دوم رو روی اون یکی کاناپه گذاشت از ش پرسید که .....ادامه دارد .........._________________________________
مرد یک تیر در کتفش بود
مرد دو که تیر در شکمش بود
در ادامه داستان بیشتر آشنا میشوید
ESTÁS LEYENDO
پلیس من
Acciónخب خب آمدم با یه فیک جدید جذاب و سون سام که باتم هست جیمین بریم سراغ خلاصه (داستان ازین قراره که جیمین یه افسر پلیس خیلی حرفه ای هستش که علاقه زیادی به پول داره یعنینه که پول پرست باشه هااا آرزوی یه زندگی شاهانه داره چیزی که در شاعنش باشه خانواده ای...