قسمت دوم

373 31 7
                                    

-الو بگو
-علیک سلام! کجایی تو؟ زنده‌ای هنوز؟
-آره بابا زنده‌م. مادر یه سری خرید داشت رفتیم انجام دادیم. جهیزیه مریم رو تکمیل کردیم
-عه به سلامتی ان شاالله.اگه اثاث زیاده میخوای ماشین بیارم؟
-نه ممنون کارامون تموم شد خونه ام الان
-سرکار نمیری؟
- نه دیگه مرخص‌م
-بیام دنبالت؟برات خبر دارم. خوشحال میشی
-از تو خیری به ما نمیرسه. اما بیا ببینم چی میگی

رضا صمیمی ترین دوستمه.مثل برادر نداشته‌م. چه وقت خوشحالی چه توی سختی ها همیشه کنارم بوده
حاضر شدم و منتظر موندم تا رضا بیاد
چند دقیقه بعد با صدای بوقش میگفت بیا دم در
-سلام.بگو ببینم چی شده!؟
-سوار شو تا بگم بهت
حرکت کردیم.هرچی پرسیدم چی شده میگفت صبر کن
تا اون سر شهر رفتیم و بالاخره تو یه خیابون ایستاد
-چرا ایستادی؟اآوردیم اینجا چیکار؟
-این خونه‌هه رو میبینی؟ ببین چه شیکه
-خب؟ دخلش به ما چیه؟
-خنگه این خونه بخت توئه. آینده تو این داخله
-من سر در نمیارم! د بنال چه خبره
هنوز حرفم تموم نشده بود که در خونه باز شد!
-یا اباالفضل! رضا روشن کن بریم! این اینجا چیکار میکنه؟؟؟؟
-بابا سرتو بگیر پایین الان که نمیشه حرکت کنم!
-----------------------------------------------------------
دوستان لطفا امتیاز و نظر بدید. سعی میکنم رفته رفته بهتر بشه داستان

بعد از تو...Where stories live. Discover now