هرگز اخرین فصل(پارت یک*

66 9 0
                                    

لیام:
لارا..لارا
لارا:
هی..لطفا داد نزن،من اومدم.
لیام:
زود باش بیا بریم،همین حالا..زودددد
لارا: گفتم که،میام داد نزن.
لیام:
چه اتفاقی افتاد؟؟؟هان؟؟
لارا:
بس کن لیام..بس کن خواهش میکنم دهنتو ببند.
لیام:
الان..الان راستش من یه کلبه پیدا کردم،میخوای اونجا استراحت کنی؟
لارا:
آه نمیدونم.
لیام:
میخوایم برادرتو نجات بدیم.
لارا:
اوه فراموش کرده بودم،باشه بریم به همون..چی بود اسمش؟کلبه؟نمیدونه کلبه چیه!!!!!!!!!
لیام:
اوهوم
لارا:
بریم پس زودتر لطفا.
لیام:
دستت رو..آمم..نه..بیا روی دوش من.
**سرانجام اونا به کلبه رسیدن و لارا ده ساعت خوابید.خرسسسسسس قطبیییی
لیام****این دختر چقدر میخوابه!
لیام:
بیدارشو خانوم کوچولو..بیدار شو..خرس قطبی بیدارشو..لامصب بیدارشو دیگه
لارا:
چی میخوای تو!تازه خوابم برده بود.
لیام:
هی خرس قطبی الان ده ساعته که خوابی میفهمی؟؟؟؟
لارا:
خب چی میخوای!
لیام:
داداشت،اون جادوگر،همه رو یادت رفت؟
لارا:
اه بترکی..ایشششششششششششششششششششش
لیام:
میخوای بری دنبال داداشت یا نههه خانوم قطبی.
لارا:
خیلی خب بریم..برییییمممممممممممممم
لیام:
بلند شو و دست منو بگیر
لارا:
باشه
لیام:
آماده ای؟؟؟
لارا:
اوهوم
لیام:بزن که رفتیم.
لارا و لیام به زمانی رفتند که لری برادر لارا مرده بود،اون تو حادثه ترکیدن یک اتوبوس پوکیده بود.
لیام:
داداشت کودومه؟
لارا:
اون اون مو زرده همونی که شلوارش داره میوفته.
لارا خواست بره طرفش ولی لیام جلوشو گرفت و با چشمای گرد شده به زنی که دستش تو دست لری بود خیره شد.
لیام:
امکان نداره!!!یعنی چی؟؟؟؟
لارا:تو چی میگی؟؟؟
لیام:
اون زنه همون جادوگره!
*وقتی لری خواست سوار اتوبوس بشه جادوگر ازش خداحافظی کرد و رفت.
لیام:
لارا دنبالم بیا
لارا:
ولی برادرم چی؟..اخه..لری...
لیام:
بحث نکن فقط بیا
آنها جادوگر رو دنبال کردن و به مخفی گاهش رسیدند،لیام به سال 2016 برگشت و به جایی که جادوگر رفت رفتند.
جادوگر: اوه تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟
چه زود پیدام کردی..ازت انتظار نداشتم.
لیام:
رابطه تو با اون پسره لری..چیه؟
جواب بده لعنتی...
جادوگر:
اون واین دختر قدرت های خاصی دارن که خیلی بدرد من میخوره من لری رو فریب دادم و قدرتش رو دزدیدم و تورو فریب دادم و این دختر اینجاس.هاهاهاهاهاهاها.ددددددددددددددددررررررررررردددددددد
اون دختره و تو هم میمیرید.
زین ژولیت این دو تا رو زندونی کنیدزین تو پیش دختره باش و تو ژولیت..تو پیش لیام میمونی..فهمیدین؟؟؟
ژولیت/زین مفهومه
لیام رو توی اتاق انداختن و ژولیت بهش گفت که قراره چه بلایی به سرش بیاد،لیام پرسید:تو..تو دستیار اون حیوون هستی؟درسته؟تو هم مثل اون یه حیوون کثیفی..تو...
ژولیت:ببند دهنتو خفه شو من حیوون نیستم،من فقط چون اون کمکم کرده در کنارش هستم همین و بس..پس ببند دهنتو عوضیی
زین هم به لارا گفت که لارا میمیره.
زین:لارا من دورادور مواظب تو بودم همیشه سعی داشتم نانسی رو از کشتن تو منصرف کنم.،لارا:نانسی!؟ اون کیه؟اون همین جادو
گره که اینجاست ببین من یه حیوون نیستم من و لیام دوست های هم بودیم لطفا..لطفا سعی نکن کاری کنی که لیام..اون..با بدبختی بمیره.
لارا خودشو انداخت تو بغل زین و گفت:زین..من نمیخوام بمیرم..زین..رحم کن..رحم کن..من..من...
یعنی چی میشه؟؟؟
هاهاهاها
پارت اخر چند روز دیگه گذاشته میشه.
نقش ها
لری؛جاستین بیبر
لارا؛مکنزی فوی
لیام:لیام پین
جادوگر.نانسی؛fka
زین؛زین مالیک
ژولیت؛یه یارو.متفرقه

neverDonde viven las historias. Descúbrelo ahora