۴- زندگی بدون یکم خطر میشه؟

999 160 33
                                    

Song for this chapter: 'Change My Mind' by One Direction

#unedited

اونا بلافاصله واکنش نشون دادن . هردو خودشون رو در حالی پیدا کردن که همدیگه رو بغل کرده بودن و با وجود با اشکایی که تو چشماشون بود می خندیدن . نایل زیاد توجه نکرد ؛ فقط گذاشت اونا تو حال خودشون باشن . اون احساس می کرد لویی این روزا خوشحال تر شده ، و اگه مدام اونو به خاطر این دست نمینداخت ، اون میتونست علاقه ی تو چشمای لویی رو نسبت به اون پسر موفرفری ببینه . نایل خیلی اذیت نشده بود ، اون دوست نداشت مردم رو واسه ی تمایلات جنسیشون قضاوت کنه...اون کی بود که بخواد قضاوت کنه ؟ اون یه پری بود .

" خب ، این واقعا دوست داشتنیه و ازین حرفا ولی هری ، تو مطمئنی رفیق ؟ منظورم اینه اونجا خیلی دوره...برای اینکه بخوای کوچیک در نظرش بگیری . " نایل اونا رو متوقف کرد ، نمی خواست لحظشونو خراب کنه ولی در عین حال نمی خواست هری یهو وارد چیزی بشه که باهاش راحت نیست . اگه قرار بود هری فردا صبح بیدار بشه و بخواد برگرده خونه ، این واقعا ممکن بود لویی رو بکشه . اون پسر احساساتی بود .

هری برای چند ثانیه دربارش فکر کرد ، در حالی که ناامیدانه به لویی چسبیده بود . هری می دونست پسریه که قبل از انجام دادن کارا بهشون فکر نمی کنه ، ولی وقتی لویی ناامیدانه اینطوری بغلش کرده بود...این تصمیم گیری رو به آسون ترین چیز تبدیل کرد . واقعا هری چیو اینجا ترک می کرد ؟

پدر و مادرش مرده بودن ، هنری میخواست اون وقتی بیست سالش شد ازدواج کنه ، کارولین ناراحت نمیشد اگه هری می رفت...بعد این به ذهنش خطور کرد . لیام و زین...اون آروم از لویی جدا شد و یکی از دستاشو به سمت کفل لویی برد ، اون یکی دستش به آرومی شروع کرد به ماساژ موهاش و بهترین لبخند اغفال کنندشو به لویی تحویل داد .

" لویی... " اون شروع کرد به حرف زدن و آروم خرخر کرد . داشت از تماشای اشتیاق توی چشمای لویی لذت می برد . اون اهمیت نداد وقتی نایل زیر لبش گفت 'الان منو بکش' و ادامه داد . " تو لیام و زین رو یادت میاد ، درسته عشقم ؟ " اون زمزمه کرد ، صداش به خاطر خوشحالی خش دارتر شده بود . لویی سرشو تکون داد . " اونا هم میتونن با ما بیان نه ؟ " این لویی رو از گیجی بیرون اورد .

" اوه محشره . " هری شنید که نایل با طعنه داد زد .

" هری... " لویی با ناله گفت و اسم هری رو بیش از حد کشید و لبشو آویزون کرد . هری هم فقط مثه اون لبشو آویزون کرد و چشاشو مثه بچه سگ کرد . " چرا اونا باید بیان ؟ "

" چون اونا بهترین دوستامن لو ! " هری جواب داد و یکم به لب و لوچه ی آویزون لویی خندید .

لویی دستشو برد رو شونه ی هری و آروم بردش پایین . " فکر کردم من بهترین دوستت بودم... " اون با یه نگاه معصوم گفت . هری خرخر کرد .

Mad World (Persian translation) | L.S/Peter Pan crossoverWhere stories live. Discover now