۸- تو مال منی(۱)

480 79 13
                                    

این به کلیشه ای ترین طرز ممکن اتفاق افتاد.

دوتا پسر خودشونو در حالی پیدا کردن که تو آغوش همدیگه بودن، دستای لویی دور کمر هری بود و دستای هری دور گردن لویی، و نمیخواستن همو ول کنن. لویی لبهاش رو رو گردن هری قرار داد و تا روی گوشش بوسه های نرم ولی معنادار گذاشت، قبل از اینکه آروم صورتشو به فرهای هری بماله.

"حدس بزن چی؟" زمزمه کرد.

گردن هری مورمور شد و از رو رضایت آه کشید. "چی؟"

"من از لحظه ای که اون چالا رو دیدم برای تو شدم."

و همین بود، لحظۀ تسلیم شدنِ کامل. قبل اینکه لویی حتی پلک بزنه هری لباشونو بهم چسبوند. بلافاصله بعد از اون تماس جرقه ها به بدنش راه پیدا کردن و باعث شدن نیاز شدیدی به همدیگه برای هردوی اونا بوجود بیاد.

لبهاشون رو هم بی نقص بودن، انگار که برای هم ساخته شدن. از اونجا که لویی تو شوک بود هری بوسه رو هدایت کرد و در برابرِ لویی احساس قدرت میکرد. اون لب پایین لویی رو آروم گاز گرفت و لویی در جواب ناله کرد که باعث شد هری زبونشو تو دهن لویی ببره. زبوناشون چند لحظه با هم تکون میخوردن، تا اینکه لویی با یه آه تسلیم شد و گذاشت هری تو بوسه تسلط داشته باشه. دستای لویی لای فِرای هری رفتن و اونا رو با یه نیاز شدید کشیدن، هری با بیقراری ناله کرد و لویی رو به یه درخت نزدیک فشار داد و دوباره به دهن لویی حمله کرد.

احتیاجشون به هوا زیاد شد پس هری عقب کشید و شروع کرد به بوسیدن گردن لویی تا نقطۀ حساسش رو پیدا کنه.

"هری." لویی هشدار داد؛ صداش بخاطر تند نفس کشیدن خسته به نظر میرسید. هری گوش نداد، فقط پاهای لویی رو گرفت و اونا رو دور کمرش گذاشت و به پیدا کردن نقطه حساس رو گردن لویی ادامه داد. وقتی یه نالۀ بلند از لویی شنید بخاطر پیروزی نیشخند زد و اون نقطه رو مکید قبل اینکه آروم گازش بگیره و دوباره یه ناله از دهن لویی بیرون بیاد. وقتی هری مطمئن شد جاش میمونه، بوسه های نرم تا لب لویی گذاشت و یه بار دیگه رو لبش نوک زد، بعد پاهاشُ از کمرش جدا کرد.

"اون برای چی بود؟" لویی پرسید و هنوز نفس نفس میزد.

"حالا مردم میفهمن مال منی."

سرخی رو گونه های لویی گویای همه چیز بود. لازم نبود هری چیز دیگه ای بگه، فقط لوییِ قرمزُ تا مقصدشون دنبال کرد. وقتی مطمئن شد گونه های لویی به حالت عادی برگشتن دوباره صحبت کرد. "حالا کجا داری میبریم؟" پرسید و یه لبخند احمقانه زد.

"میریم پری دریاییا رو ببینیم، اونا میدونن لیام و زین کجان." لویی یه لبخندِ با تردید زد.

"چی شده لو؟" هری بخاطر حالت صورت لویی پرسید، یه لحظه فکر کرد لویی از بوسشون خوشش نیومده که این براش مثه سیلی خوردن بود.

Mad World (Persian translation) | L.S/Peter Pan crossoverWhere stories live. Discover now