مدتی میشه که تو همین حالت هستیم....انگار برای چند دقیقه از دنیای اطراف جدا شدیم....انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده....سرمو آوردم بالا و به مایکل نگاه کردم....چشم هاشو بسته بود....برای اولین بار از آغاز پرواز لحظه ای احساس ارامش کردم....اما این احساس زیاد طول نکشید....صدای پاهای کسی همه چیز رو بهم زد....دوباره تمام اتفاقاتی که افتاده بود و میتونست اتفاق بیوفته به یادم اومد....بدون اینکه مایکل رو بیدار کنم آروم بلند شدم و رفتم تو راهرو....همون موقع اون از توی کابین خلبان اومد بیرون....هنوز اسلحه اش دستش بود...سعی کردم بی اعتنا از کنارش رد بشم که یهو....با دستش محکم بازومو گرفت...
با خونسردی گفتم:
" ولم کن..."
چیزی نگفت...همچنان بازومو محکم تو دستش گرفته بود....محکم تر تکرار کردم:
" گفتم ولم کن...."
اون پسر بهم نگاه کرد....سرشو به چپ و راست تکون داد و گفت:
" نچ نچ نچ نچ....اشتباه نکن...اونی که اینجا چیزی میگه منم نه تو....اگه دوست نداری از یکی دیگه هم مراقبت کنی بهتره دست به کار احمفانه ای نزنی وگرنه...."
سرشو آورد جلو...میتونستم گرمی نفس هاشو روی گونه ام حس کنم...ادامه داد:
" بنگ...!!!!....باید یکی دیگه رو هم پانسمان کنی..!!..."
دستمو از تو دستش کشیدم بیرون و با عصبانیت نگاهش کردم....چشم هاش سرد و بی احساس بود....وقتی بهم نگاه میکرد تنم میلرزید....بعد از چند ثانیه از کنارم رد شد و رفت به سمت دیگه هواپیما....سریع رفتم تو کابین خلبان...نینا رو زمین افتاده بود....قطره های اشک صورتشو خیس کرده بودن....کریس بغلش کرده بود و در حالیکه موهاشو نوازش میکرد آروم میگرفت:
" چیزی نیست...دیگه تموم شد...."
و بعد سرشو آورد بالا و با نگرانی بهم نگاه کرد....یه نگاه کافی بود تا همه چیز رو بفهمم ....نمیتونیم به برج مراقبت خبر بدیم...این یعنی....بدترین کابوس من..!!!...در اون لحظه واقعا نمیدونستم به چه چیزی باید فکر کنم...به مایکل که خیلی سریع احتیاج به کمک داره ولی ما پنج ساعت دیگه میرسیم....به پسر مسلحی که هر آن ممکنه به یکی دیگه هم صدمه بزنه....به مردمی که همه وحشت زه اند...به اینکه اصلا به مقصد میرسیم یا نه....و به اینکه دلیل همه این اتفاق ها چیه....چرا این پرواز...چرا ما.....اون چه دلیلی برای حمله به این هواپیما داره....چرا ؟؟؟....﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
YOU ARE READING
The Last Flight
Fanfictionامروز همه چیز عادی شروع شد.....مثل همیشه بدون هیچ خطری ولی......... یه دفعه همه چیر تغییر کرد.....دلیلشم فقط یه نفره.....یه نفر بین 350 نفر مسافر این هواپیما.....