د.ا.د مایکل :
جس پنس رو یه بار دیگه برد داخل...سعی کرد گلوله رو دربیاره..نمیخواستم بفهمه اما با کوچکترین حرکت پنس درد توی تمام وجودم رخنه میکرد...چند ثانیه تو همین وضع گذشت... چشمام شروع کرد به سیاهی رفتن...چند بار باز و بسته شون کردم... که یکدفعه صدای برخورد گلوله با پنس رو شنیدم...گرفتش !..آروم پنس رو با گلوله ای که لاش بود آورد بیرون و بالا نگهش داشت...نمیتونید تصور کنید تو اون لحظه چقدر آسوده خاطر شدم...به جس که داشت با خنده منو نگاه میکرد نگاه کردم...سعی کردم بخندم ولی دیگه رمقی برام باقی نمونده بود...چشمام دوباره سیاهی رفتن...همه جا رو تیره و تار میدیدم و.... د.ا.د جس :
همونطور که لبخند روی لبش نشسته بود آروم آروم بی حال شد و درحالیکه سرشو به کابینت تکیه داده بود بیهوش شد....درد زیادی رو تحمل کرد ولی ارزششو داشت...گلوله رو انداختم تو یکی از کاسه های هواپیما...دستامو شستم و شروع به پانسمان و باندپیچی زخم کردم...دیگه کارم تموم شده بود که یه دفعه اون اومد تو...یه نگاه به مایک انداخت...پوزخندی زد و با طعنه گفت:
" آفرین !...دوست پسرتو نجات دادی...فقط...موندم چجوری میخوای سیصد و پنجاه نفر مسافر این هواپیما رو نجات بدی !..." جس:" منظورت چیه ؟؟؟!!!..." اون طوری که انگار هیچی نمیدونه گفت:
" منظور ؟؟...چه منظوری ؟؟؟..نمیدونم...تو باید منظورم رو بفهمی !..."
ج:" تو چه غلطی کردی ؟!!..." -:" آروم باش خوشگله...مطمئنا هر کاری هم انجام داده باشم به تو نمیگم..!!.."
با عصبانیت بهش نزدیک شدم...جلوش وایسادم و به چشماش خیره شدم..
ج:" گفتم چیکار کردی ؟؟!!..."
نیشخندی زد و گفت:
" واای !!..خیلی ترسیدم...تو رو خدا منو نکش همه چیو اعتراف میکنم..."
دستمو آوردم بالا که بزنم تو صورتش ولی اون محکم دستمو گرفت...منو به خودش نزدیک کرد..بهم خیره شد و دستمو محکمتر فشار داد...دستمو از تو دستش کشیدم بیرون و گفتم :
" برو بیرون...."
بهم نگاه کرد...تکرار کردم :
" گفتم برو بیرون !!!..."
پوزخندی زد و از آشپزخونه رفت بیرون...نفس عمیقی کشیدم و دستامو گذاشتم رو کابینت و بهش تکیه دادم...منظورش از اون حرف ها چی بود ؟؟...اون با یه اسلحه نمیتونه به همه مسافرا صدمه بزنه مگر اینکه...وای خدای من !!...نه !!...نه نه نه..!!...~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام سلام 😛
نظر ؟؟
YOU ARE READING
The Last Flight
Fanfictionامروز همه چیز عادی شروع شد.....مثل همیشه بدون هیچ خطری ولی......... یه دفعه همه چیر تغییر کرد.....دلیلشم فقط یه نفره.....یه نفر بین 350 نفر مسافر این هواپیما.....