قسمت هفتم

2.4K 427 131
                                    


هری دندون هاش رو روی هم فشار داد و محکم تر موهای لویی رو کشید.
ولی وقتی دید لویی داره گریه میکنه موهاش رو ول کرد.

"مامانم از من خواست که امشب حتما زوج‌ام رو با خودم به خونه ببرم...اوه چه جالب...لوییس ویلیام تاملینسون زوج من...عمرا"

اون داد زد و مشتش رو کوبوند به دیوار.

"ببین هری من نمیدونم مشکل تو با من چیه...ولی من هیچ کاری نمیتونم بکم...این گناهِ...لطفا از رسومات پیروی کن"

لویی اروم گفت و به هری نزدیک شد.

"ببین من از تو متنفرم...بخوام زوج‌ت باشم؟عمرا...من یه دختر خوشگل میخواستم که امروز با خودم ببرم خونه...نه یه پسر کون گنده گدا گشنه"

هری داد زد و نفس لویی برید.
لویی لب پایینش رو گاز گرفت.

"ببخشید...من...من میرم"

لویی گفت و اشک‌ از چشماش سرازیر شد.
اون خواست از کوچه خارج بشه که هری بازوش رو گرفت.

"هی کجا؟همه دیدن که تو زوج من شدی...و بعد اون دیگه کسی با من قرار نمیذاره...من به مامانم قول دادم که امروز یه نفر رو ببرم‌...پس کونت رو همینجا نگه دار"

لویی بازوش رو از دست هری ازاد کرد و برگشت سمت هری.
با چشم های اشکی بهش نگاه کرد و گفت:

"تو همین الان به من توهین کردی وبه من لقب گدا گشنه رو دادی...چطور انتظار داری به حرفت گوش بدم و نرم؟"

لویی گفت درحالی که سعی میکرد دماغش رو بالا بکشه.

"این مشکل من نیست که ازت متنفرم...این مشکله تو هست لویی‌...به یاد بیار وقتی که من سعی داشتم باهات دوست شم تو چه بد و بی راه هایی بهم گفتی...و من چی کار کردم؟هاااا لویی چی کار کردم؟"

لویی اب دهنش رو قورت داد وقتی به اون موقع فکر کرد.

"تو لبخند زدی و از اونجا رفتی"

هری بهش نیشخند زد و رو به روش ایستاد.

"اون لبخند به معنای این بود:متنفر شدن از هر پسری که روی زمین وجود داره"

هری گفت و دست لویی رو گرفت و کشید و از کوچه بیرون اومدن.

"و حالا تو با من میای خونه و مادرم رو خوشحال میکنی"

هری از لای دندوناش گفت و لویی اروم پشتش راه میرفت بعد اینکه هری دستش رو ول کرد.
اگه بخوایم یه توضیحی بدیم:
هری اوایل دوره دبیرستان از لویی خوشش میومد.
اون دوست داشت باهاش یه دوستی صمیمی رو برقرار کنه ولی...
این برمیگرده به اون موقع که بابای لویی هنوز ترکشون نکرده بود و اونا وضع مالی خوبی داشتن.

هری هم وضع مالی خوبی داشتن ولی نه مثل الان.
کم تر.
لویی قبل از اینکه باباش رهاشون کنه غرور داشت.

شادی داشت.
همه چی داشت.
و اون موقع بود که هری رو در حد خودش ندید و اون رو نادیده گرفت و بهش خندید.
اون زمان بود که هری تصمیم گرفت از همه پسرا متنفر باشه.

ولی...
نمیشه گفت ته دلش هنوز جایی برای لویی نیس.

_________________
Cheghadr in ghesmat chert bood:|

Nazar koliton ta in ja dar mored dastan chi boode?

Lotfan begid :)

Comment/Vote/follow please :)

All the love

Miss Farrouis :*

Halloween/L.SWhere stories live. Discover now