قسمت دهم

2.5K 395 70
                                    


یه چیز سفت به لویی که روی تخت خوابیده بود برخورد کرد و باعث شد چشم هاش رو باز کنه.

اون غر غر ولی وقتی با صحنه رو به روش مواجه شد خشکش زد.
هری توی فاصله چند میلی متری ازش اینستاده بود.

فقط کافی بود نکیشون نفس عمیق بکشه.
صورت هاشون به هم برخورد میکنه.
لویی یکم سرش رو برد عقب ولی لویی لبخند مرموزی زد و‌ جلوتر اومد.

"چچچچرا ازززرز منننننن فراررررر میکنییییی لوییییس؟"

'هری مسته'

لویی با خودش فکر کرد.

'چه عالی'

اون یه هوف کشید و‌دستش رو روی سینه هری گذاشت و‌اون رو‌از خودش دور کرد.

"تو از من متنفری...یادت نیس؟"

لویی سعی خودش رو از زیر هری بیرون بیاره.

"هی هی هی...اروم باش لویییییییییس"

هری گفت و‌ خیلی یهویی لباش رو روی لبای لویی گذاشت و‌ خیلی کثیف شروع کرد به بوسیدن لویی.

اون حتی به لویی فرصت نفس کشیدن هم نمیداد وقتی داشت زبونش رو توی دهن اون میچرخوند.
لویی ناله کرد و داشت سعی میکرد خوش رو کنار بکشه ولی با حرکت بعدی هری تمام بدنش یخ زد.

هری روی لباش نیشخند زد وقتی دستش رو از روی شلوار لویی پایین‌تر برد و بیضه‌هایش رو گرفت.
لویی یه قطره اشک از چشماش ریخت وقتی داشت زیر دست هری شکنجه میشد.
اون این رو نمیخواد.

نمیخواد که یه ادم مست روش باشه و باهاش بازی کنه و فقط و فقط به فکر نیاز های جنسی خودش باشه.
نفسش برید وقتی شلوارش همراه با شرتش از پاش کشیده شد پایین.

"واو"

هری گفت و دستش رو روی دیک لویی کشید.
لویی لرزید و دست هری رو زد کنار و بالاخره دهنش رو باز کرد.

"بهت اجازه نمیدم بهم دست بزنی"

لویی از بین دندون هاش گفت و شلوارش رو کشید بالا و از روی تخت بلند شد.
هری خواست بازو لویی رو بگیره ولی لویی جا خالی داد.
هری مست تر از اون‌ چیزی بود که بخواد تکون بخوره.

لویی رفت و روی مبل وسط اتاق دراز کشید تا دوباره بخوابه.
اون یه نگاه به هری کرد که روی تخت مثل انسان هایی که از اسمون افتادن خوابیده بود.
اون خیلی میترسه.

از فردا این ادم همسر رسمی اون میشه و اون میترسه که یه موقع اسیب ببینه...از نظر جسمی.

.

ساعت تقریبا چهار بود که هری با حس بدی داخل شکمش از خواب پرید.
اون زود جلو دهنش رو گرفت و دوید داخل حموم.

اون هرچی بود و نبود رو از معدش رو داخل کاسه توالت خالی کرد.
سرش گیج میره.
هیچی از چند ساعت پیش یادش نمیاد.
فقط میدونه که با زین رفت کلاب،کلی مشروب خورد و بعد...
دیگه چیزی یادش نیس.هیچی.

Halloween/L.SOnde histórias criam vida. Descubra agora