همه جا تزئین شده.
دور تا دور محراب گل های رُز که داخل جام های بلندی بودن.چند نفر هنوز داشتن دور تا دور رو روبان میزدن و دس داشت نظارت میکرد به کارشون...که یه وقت اشتباه کاری انجام ندن.
آنه داشت گل هارو روشون اکلیل میریخت تا نمای بهتری داشته باشن و گاهی هم جای جام هارو تغییر میداد.
از طرف دیگه توی خونه:
لویی جلو ایینه ایستاده بود و داشت با موهاش ور میرفت.
یه بار میداد بالا...یه بار میورد پایین توی صورتش.
'پوفففف'
با دهنش صدا در اورد وقتی دیگه کلافه شد بود.اون بیخیال شد و موهاش رو داد بالا که احساس کرد دو دست دور کمرش حلقه شدن.
اون اول یکم پرید ولی وقتی صاحب دست هارو توی ایینه دید لبخند زد و دستش رو روی دستهای اون گذاشت.هری هم لبخند زد و گردن لخت لویی رو بوسید.
"فکر نمیکنی باید لباس بپوشی؟جلوی ایینه اونم فقط با یه باکسر تنگ؟لویی داری باهام شوخی میکنی مگه نه؟"
اون اروم توی گوش لویی زمزمه کرد و اروم گوشش رو بوسید.
"هی"
لویی نیشخند زد و با ارنج زد به شکم هری که ازش فاصله بگیره.
"واسه این کارا خیلی وقت هست...حالا بیا به من کمک کن این موهای لعنتی رو درست کنم"
لویی با حرس گفت و موهاش رو کشید.
موهای داشتن کلافش میکردن.
هری لویی رو برگردوند طرف خودش و شونه رو برداشت و موهای لویی رو به یه طرف بالا سرش درست کرد."خیلی خوبه...حالا برو لباس بپوش"
هری گفت و یکی زد پشت لویی و رفت جلو ایینه تا کراوتش رو درست کنه.
لویی یه آه کشید و رفت سمت لباساش که روی تخت بودن رفت تا تنش کنه.
اون اول شلوارش رو برداشت و و پاش کرد.
زیپش رو نَبست تا وقتی پیرنش رو تنش میکنه اون رو داخل شلوارش بذاره.
پیرنش رو پوشید و گذاشتش داخل شلوارش و بعد شلوارش رو درست کشید بالا.
زیپش رو بست و کرواتش رو برداشت."هری میتونی کمکم کنی؟"
کراوتش رو جلوی هری گرفت و هری بهش لبخند زد و کرامت رو ازش گرفت.
"اوه بیبی تو هنوز بلد نیستی کروات ببندی؟"
هری با خنده گفت و اون پارچه رو بست دور گردن لویی تا براش ببنددش.
"خفه شو هری"
لویی گفت و زد به شونه هری.
خنده هری بیشتر شد.
اون کروات لویی رو بست و دو طرف صورت لویی رو گرفت و لباش رو اروم روی لبای اون گذاشت و لباش رو روی لبای اون تکون داد که لویی روی لباش خندید و خیلی اروم هلش داد عقب."دیر میرسیم"
اون بهش گفت و کتش رو تنش کرد.
"اوه راست میگی...زود باش باید بریم"