~.هتل پاریس.~
لویی ساک هارو توی اتاق گذاشت و دراشون رو باز کرد تا لباس های تو خونه ایشون رو بیرون بیاره تا بعد از حمام تنشون کنن.
هری اول رفت و بعد اون لویی.
اونا یه چند ساعتی رو استراحت کردن تا خستگی راه از تنشون دراد.
لویی زود تر از هری بیدار شد.
نگاه ساعت کرد: 2:00am
اون یه خمیازه کشید و طوری که هری بیدار نشه از بین بازو های اون خارج شد.
اون وارد اشپزخونه هتل شد و تصمیم گرفت که خودش غذا درست کنه.
از اونجایی که این اولین شام مشترکشون میشه اونم تنها...دوست داشت خودش این غذا رو درست کنه.
اون دست هاش رو زد بهم و لبخند زد و رفت سمت یخچال و درش رو باز کرد.
اول از همه گوشیت رو برداشت تا تیکه تیکه کنه و یه سوپ خوشمزه برای همسرش درست کنه.
اون به فکر خودش لبخند زد و مشغول کارش شد و اصلا نفهمید که ساعت چطوری گذشت و خیلی زود ساعت نزدیکای چهار بود.
اون داشت دست هاش رو میشست و اینقدر محو کارش بود که نفهمید کی دوتا بازو قوی دورش حلقه شدن.
اون اروم لبخند زد و دست هاش رو روی دست های هری گذاشت.
اون برگشت و به هری نگاه کرد.
"سوپ درست کرد"
اون گفت و لبخند زد و روی نوک پاش ایستاد و‌یه بوسه نرم روی لبای هری کاشت.
هری لبخند زد و لویی رفت سمت ظرف روی گاز که سوپ توش بود تا برای هر دوشون سوپ بریزه تا بخورن.
چند دقیقه بعد اون ها باهم دور میز نشسته بودن و غذا میخوردن و میخندیدن.
به چیزهای مسخره.
هری دستش روی دست لویی گذاشت و اروم میکشید روش.
لویی سرش رو بالا گرفت و توی چشم های هری نگاه کرد.
هری لبخند زد و سرش رو برد جلوتر و یه بوسه نرم و اروم روی لبای اون گذاشت.
"دوست دارم لو"
"منم دوست دارم هز"
و این شروعی بود برای یه زندگی طولانی.
The End
_______
(خب بچه ها...باید بگم که فصل اول تموم شد:)نمیدونم دوست داشتید یا نه ولی امیدوارم دوستش داشته باشید*-*...خب فصل اول در مورد چطوری بهم رسیدنشون بود و حالا فصل دوم در مورد مشکلاتیه که توی زندگی مشترکشون براشون پیش میاد...فصل دوم اینجا گذاشته نمیشه و یه کتاب جدا داره...و الان هم نمیخوام بذارمش میخوام فعلا یه داستان جدید رو شروع کنم...اگه دوست دارید میتونید منو فالو کنید چون حتما میگم وقتی میخواستم فصل دوم رو بذارم فالو کنید که بفهمید...مرسی که تا اینجا بودید و خوندید...برید لودینگ رو بخونید که حساس شده😆...بای)
All the love
Miss Farrouis ^-^
