داستان ازنگاه شخص سوم
هری جعبه ی پر از برگه هارو بلند کرد و شروع کرد به دویدن...
لعنتی دیرم شده*اون گفت
توی راهرو های دفتر داشت میدوید تا برگه های اعدام رئیس جمهور چین رو به دست نیلز برسونه
نیلز رئیسش بود....
هی هز..کجا با این عجله *نایل برای هری یک زیرپایی گرفت هری و جعبه و برگه های بیچارههمه پخش زمین شدن
میدونی چقد ازت متنفرم؟ نه؟*هری اه کشید و نشست و شروع به جمع کردن برگه ها کرد
خبرارو شنیدی اقای متنفرم؟..*لبخند نایل از بین رفت وقتی اینو گفت
نه مگه چه خبره...نکنه زین دوست دختر گرفته؟ یا لویی داره بچه دارمیشه...نگو تام باکره گیشو به یکی از دست داد...*هری تمام حدس هایی که توی ذهنش میومد رو گفت
ای کاش....*نایل اه کشید و دست هری رو گرفت و کمکش کرد بلند بشه
هری گیج شده بود
چه خبر شده رفیق؟
.*هری با نگرانی پرسید و خاک رو از روی جین سوپر تنگش پاک کرد وجعبه رو بلند کرد
ملیک...بزرگ داره میاد...جاناتن ملیک....داره میاد*نایل نگاه ترسیده اش رو داد به پنجره بعد از گفت این حرف
چ.....چی؟....فاک نه...اینجا؟...نایل شوخی نکن....این بامزه نیست......*هری یقه ی نایل رو گرفت و توی چشاش خیره شد و نیا رو کوبید به دیوار هنگامی که جعبه با زمین برخورد کرد
شوخی نمیکنم لعنتی....نمیتونم نفس بکشم دستتو بکش....اونواقعا داره میاد...داره میاد پسراشو ببینه...داره ...ز....زین و دین رو ببینه*نایل گفت هنگامی که سعی میکرد دستای هری رو از یقه ی از برداره
هری دستشو کشیدونایل رها شدو روی زانوهاش روی زمین فرود اومد
جهنم ازاد میشه نایل...میفهمی؟ جهنم قراره ازاد بشه باید بریم پیش نیلز.....*هری با ترسگفتودستشو توی موهاش فرو کرد
نایل کمی سرفه کرد و سرشو برای تائید حرف هری تکون داد
نایل جعبه رو بلند کرد و داد دست هری
بیا بریم....*به در دفتر مرکزی که ته راهرو بود هری اشاره کرد
نایل به هری کمک کرد جعبه پر از برگه رو حمل کنه
نایل در دفتر باز کرد و با صحنه ای روبه رو شد که دهنش روی زمین افتاد
VOCÊ ESTÁ LENDO
امپراطوری خانواده ی مالیک
Açãoمیخواهم با خانواده ی ملیک اشنا بشید... مهم تر از اون.. میخواهم با زین اشنا بشید.... . با دقت به این داستان گوش بدید ... بهتون قول میدم این خانواده با بقیه خانواده ها خیلی متفاوته مطمئنم این از خانواده خوشتون میاد