شهر خاکستری

1.3K 94 164
                                    



شهر خاکستری لندن، راز های زیادی رو توی دیوار های تیره خودش

قایم کرده. که یکیش من هستم.

سلام من زینم

یه بچه ی 19 ساله ی معمولی که در لندن زندگی می کنه

فامیلیه من مالیک هست اسم کامل من زین مالیکه

من کاملا معمولی هستم و قراره با داستان خانواده ی معمولی من و خود من اشنا بشید....

خانواده ی معمولی و بی عیب و نقص من تشکیل شده از من ،

برادرم دِین

اسکات ملیک که از من بزرگ تره و توی لندن زندگی میکنه ولی خانه هایمان جداست و البته پدرم که کلا در تصویر خانوادگی

نیست یا اگر هست.... حضورش بیش از حد پر رنگ است.

و درست مثل همه ی خانواده های معمولیه دیگه همه ی بچه

های خانواده باید با زور مشت و لگد هم که شده به شغل

خانوادگی بپیوندند.

اخه برادرم هم همین کارو کرد البته اون اول در شرکت پدرم

که اندازه ی یه امپراتوریه کار می کرد ولی بعدش وقتی اماده

شد در سن 15 سالگی امپراتوری خودشو درست کرد

و تبدیل شد به یکی از قدرتمند ترین و پولدارترین مردان دنیا

درست مثل هر برادر بزرگ تره معمولی دیگه.ولی من

. منو برادرم تفوت های بسیاری داریم. برای مثال من صبور هستم و از درد و زجر لذت میبرم ولی اون ترجیح میده همه چیز سریع به پایان برسه. اون باید الان خوب من هنوز اماده نیستم

23 سالش باشه

می دونید اون از اون تیپ ادم های سرد و خشک وساکته

یه تشنگی خاصی برایه قدرت داره و تمام خان ها حتی بدون

دعوت می پرن تو اغوش اقا

من درست مثل هر بچه ی 19 ساله ی دیگه یه گروه از

دوست دارم که همه ی ما یک نقطه اشتراکه مهم داریم و

درست مثل هر رابطه ی دوستیه دیگه حاضریم حتی برای هم

بمیریم خیلی طبیعی

هر بچه ی 19 ساله ی معمولیه دیگه باید روزش رو یه

طوری بگذرونه و خوب برای تامین خوردوخوراک و پوشاک

می دونید که در اوردن پول یه نیاز معمولیه برای یک نفر به

سن من پس من تصمیم گرفتم که کار کنم.

من هرروز قبل از اینکه برم دفتر یه سر میرم کافه و قهوه می

گیرم برای نیل یا همون رِئیس که درواقع بهترین دوستمه

امپراطوری خانواده ی مالیکTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang