ببخشید کمی دیر شد...امتحان علوم و اجتماعی باید میخواندم...بخدا دیدم 90 تا شده...
(از اهنگ دادن بهتون ناامید شدم...کلا گوش نمیدید)
داستان از نگاه شخص سوم
ل...لیسِته...دیوُر....*دین زمزمه کرد با چشای گرد و لیوان شامپاین از دستش افتاد
توجه زین جلب شد و اون سرش رو برگردوند..
برادر عزیزم...نکنه یه روح دیدی؟..*زین نیشخند زد
لیزا یه قدم به سمت عقب برداشت
یه چیزی توی همون مایه ها...*دین جواب زین رو داد و از جاش بلند شد
پس روح اشتباهی رو دیدی....این..الیزابت اسنوس....مگه نه؟...*زین نیشخند ارومی به لیزا زد...انگار میدونست اطلاعاتش غلطه ولی میخواست غلط بودن این اطلاعات رو خود لیزا اعتراف کنه
لیزا سرشو بالا کرد و دین نگاه کرد...
بعد به زین...
شباهت زیادی بینشون بود...ولی از نظر رفتاری متفاوت بودن...
دین اروم بود..در حالی که زین عاشق ریسک بود...
پشت چشمای زین...یه سد یک سری احساسات رو نگه داشته بود و تنها حسی که پشت چشای زین بود نفرت و انتقام بود
ولی توی چشای دین فقط....بی حسی بود....انگار از درون خالیه...نه ترس...نه عصبانیت....خالی...
ادب....*هری اروم توی گوش لیزا زمزمه کرد
بله ایشون درست میگن...*لیزا حرف زین رو تایید کرد...دلش دردسر نمیخواست...لیزا مظلوم نبود...ولی احمق هم نبود
زین میتونست عین یه اتیش سرد اونو از بین ببره
قضیه ی اتیش سرد رو که میدونید؟ نه؟...
میگن عین اتش معمولی شمارو فرا میگیره و شعله هاش میتونه تا اسمون زبونه بکشه...
توی اتیش معمولی و گرم شما حد اقل احساس گرما میکنید..احساس ازدحام..و سریع ولی دردناک میمیرید...اعضای بدنتون میسوزه و میره
ولی توی اتیش سرد....شما از سرما میمیرید...احساس تنهایی میکنید...به ارومی تک تک اعضای بدنتون یخ میزنه..اروم اروم ترک میخوره و میشکنه...جایی که میتونید احساس شکستن تک تک سلول ها و نورون های اعضای بدنتون رو حس کنید...و اون سوزش وقتی یخ میزنه...درست مثل وقتی که دستتون یه یه تیکه یخ گیر میکنه..
VOCÊ ESTÁ LENDO
امپراطوری خانواده ی مالیک
Açãoمیخواهم با خانواده ی ملیک اشنا بشید... مهم تر از اون.. میخواهم با زین اشنا بشید.... . با دقت به این داستان گوش بدید ... بهتون قول میدم این خانواده با بقیه خانواده ها خیلی متفاوته مطمئنم این از خانواده خوشتون میاد