Biography

1.4K 135 132
                                    

اين يه بيگرافي از منه اگه دلتون ميخواد باهام بيشتر اشنا بشيد بخونين

من محيا كريمي هستم متولد 20 اذر 1377 يا همون 11 دسامبر 1998

تهران زندگي ميكنم و خواهر و برادري ندارم.اول دبيرستان بودم كه پسرا رو با اهنگ wmyb شناختم.فقط بعضي اوقات اين اهنگشونو تو كامپيوترم گوش ميدادم و خيلي پيگيرشون نبودم تا اين كه چند ماه گذشت من اهنگ kiss you رو تو ماهواره ديدم و بيشتر ازشون خوشم اومد و عكسا و فيلماشونو گرفتم بعد ديگه معتادشون شدم😂

الان سال چهارم دبيرستانم با رشته رياضي (البته اينم بگم كه با انتخاب اين رشته مثل سگ پشيمونم😂)  كه اوضاع درسام افتضاحه چون واقعا پسرا اجازه درس خوندن بهم نميدن خودتون كه بيشتر در جريانين!!😂😂

شخصيت اميلي خب يه چيزاييش مربوط به خودمه كه تا سه سال پيش دوست نداشتم براي كسي تعريفش كنم ولي حالا با افتخار به همه ميگم كه من چطوريم.

خب بيشتر اتفاقايي كه براي اميلي افتاده واسه منم افتاده البته به غير از جريان تجاوز و ديدن پسرا😂

من از بچگي تنگيه نفس داشتم و دوم دبيرستان بودم كه دكترم فهميد كه آسم شديدي گرفتم.

اون روزا واقعا برام سخت بود.نميدونم كه چقد ميتونيد درك كنيد كه نفس نكشيدن واقعا عذاب اوره خيلي زياد.
حالم بدتر شد و منو تو بيمارستان بستري كردن و صبح تا شب و دوباره شب تا صبح اكسيژن به بينيم وصل بود و سِرُم به دستم.

چند وقت كه تو بيمارستان موندم سرفه هاي شديد ميكردم و يه بارم خون بالا اوردم و بعد دكترا گفتن كه ريه هام عفونت كرده.

اين بدترين و خطرناك ترين خبري كه بود كه ميتونستم از دكتر بشنوم.

خيلي خودمو باختم و فكر ميكردم در صد زنده موندم با اين عفونتي كه دارم خيلي كمه.ميدونين حتي بعضي از شبا ميترسيدم بخوابم و ديگه نتونم بيدار شم.

يه روز دختر خالم كه يه سال از خودم كوچكتره اومدم پيشم تو بيمارستان و يه رَم كه توش پر از عكسا و فكتا و فيلم و اهنگاي وان دايركشن بود داد بهم تا وقتايي كه تنها ميمونم با اونا سرگرم بشم.(ما هردومون عاشق پسرا بوديم البته اون زين گرل و من هري گرل)

با ديدن فيلماي پسرا روحيه من كاملا عوض شد و نا اميدي همش از بين رفت و دوست داشتم بيشتر زنده بمونم تا فقط فيلماي بيشتري از اينا ببينم شايد كليشه اي باشه و شايد همه بخندن كه با اين سنم عاشق كسايي هستم كه نميتونم ببينمشون و حتي اونا اصلا نميدونن من وجود دارم يا نه.

اما من واقعا به كمك اين پنج تا پسر به زندگيم برگشتم.
اره كمك دكترا خيلي تاثير داشت ولي با روحيه ي خوبي كه داشتم نجات پيدا كردم و حالا داستان زندگيمو براي همه با افتخار تعريف ميكنم و ميگم "قهرماناي زندگي من هري،نايل،ليام،زين و لويي هستن...اونا منو نجات دادن و همينطور زندگيمو"

نميگم الان هيچ مشكلي ندارم...نه...من هنوزم از اسپري استفاده ميكنم هنوزم نفس كم ميارم اما ديگه مثل قبل اينو يه مشكل بزرگ واسه خودم نميدونم.

الانم ميخوام از مامانم و بابام كه توي اون دوران عصباني شدنامو و پرخاشگري هامو تحمل كردن و هميشه حمايتم كردن تشكر كنم.

از پارميس دختر خالم كه اون رَم بهم داد و منو از اون تنهايي نجات داد تشكر كنم.

از پسرا كه تو اون زمان سخت و عذاب اور منو با فيلماشون ميخندوندن و خوشحالم ميكردن تشكر كنم.

يادمه يه بار داشتم اون فيلمي كه پسرا تصميم گرفتن ليامو لخت كنن رو ميديم و وقتي ليام داد زد get off me انقد خنديدم كه يكي از پرستارا گفت بده ببينم چي ميبيني.چند ثانيه گوشيمو سمتش گرفتم و اون گفت اينا ديوونه ان؟؟؟ 😂😂اون روز من به اندازه ي كل زندگيم خنديدم...از ته ته دلم😂

هرچند كه اونا نميتونن اينا رو ببينن ولي عاشقشونم.❤️❤️❤️

شايد در حدي نباشم كه بهتون نصيحت كنم ولي ميخوام ازتون خواهش كنم كه هميشه شاد باشيد و نذارين اتفاقاي نه چندان مهم اميدتونو ازتون بگيره.❤️❤️❤️

مرسي كه داستانه زندگيه منو خوندين خيلي دوستون دارم.😍😘

با عشق زياد محيا❤️😍😘

I'M YOURS [harry styles]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora