Chapter 39

2.3K 199 209
                                    

عشقاي من لطفااااا كامنت بزاريد😔🤢
                    (كامنت پاراگرافي دوست دارم🙁)
                   .............................
"اميلي" اين صداي هريه.خداي من...دوباره.

"هري...تو اينجا چيكار ميكني؟" من و مكس هردومون باهم از روي نيمكت بلند شديم.

"اگه مزاحمتون شدم ميتونم برم." اون به سردي گفت.

"عزيزم...اين چه حرفيه كه ميزني؟" با لحن ساختگي گفتم و به زور لبخند زدم.

نميدونم به خاطر مكس سمت هري نرم يا به خاطر هري كنار مكس واينستم.بالاخره تصميمو گرفتم و رفتم سمت هري و بازوشو گرفتم.

"نميخواي معرفي كني؟" هري گفت.شرط ميبندم اون ميدونه اين مكسه و از قصد داره اينو ميگه.

"اوه البته.هري اين مكس و مكس اينم هري." با دستم به هردوشون اشاره كردم و اونا به هم دست دادن و من نفس عميق كشيدم.

"دوست پسرشم." هري گفت و براي يه لحظه نفسم بريد.من ميخواستم اينو بعدا به مكس بگم.

"دوست پسرش؟؟اميلي...من بايد برم... از ديدنتون خوشحال شدم." مكس گفت و سريع از پارك بيرون رفت.

"توضيح بده.اينم تصادف بود؟اينم يه اتفاق بود.لاس زدن با عشق قبليت.اره؟" هري تقريبا با صداي بلند گفت.

"درست حرف بزن.من با هيچكس لاس نميزنم.چرا انقد به من شك داري؟"

"اميلي من دارم با چشمام ميبينم بعد تو از شك حرف ميزني؟" اون با عصبانيت گفت.

"هري بس كن من الان تو مود بحث كردن با تو نيستم."

"بس نميكنم تا وقتي نگي داشتين راجب چي حرف ميزدين؟"

"باشه انقد اينجا وايسا تا بميري..من ميرم خونه." با عصبانيت گفتم و از پارك بيرون اومدم و حس كردم كه اون هم داره دنبالم مياد.

تا خونه پياده رفتيم و اون تمام مدت يه قدم از من عقب تر بود.

كليدو از تو جيبم بيرون اوردم و وارد خونه شدم.درو باز گذاشتم تا هري هم بياد تو.

"اميلي تويي؟" مامانم از تو اشپزخونه صدام كرد.

"اره مامان."

هري درو بست و همونجا وايساد.(وااايييي دلم داره ضعف ميره به هري.معلومه غريبي ميكنه مظلوم وايساده اونجا😂😂كسخول شدم)مامانم از اشپزخونه بيرون اومد و با ديدن هري سوپرايز شد.

"تو بايد هري باشي.از چيزي كه اميلي تعريف ميكرد هم جذاب تري." مامانم با ذوق گفت و هري نيشخند زد.مامان لطفا ابرومو نبر.

"سلام خيلي از ديدنتون خوشحالم.شما هم خيلي جوون تر از چيزي كه فكر ميكردم هستيد.دوست داشتم زودتر از اينا ميديدمتون." هري با لبخند گفت و دست مامانمو بوسيد.پسره ي لوس شيرين زبون.

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Mar 15, 2017 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

I'M YOURS [harry styles]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora