Mr.Malik (my angels series) Z.M

20-اشتباه

Zayn pov :
این قسمت +18 و کسایی که جنبه ندارن خواهشا نخونن

اون داشت به سختی مقاومت میکرد و لباشو قفل کرده بود و چند بار سعی کرد با دستش منو پس بزنه اما نتونست و وقتی که تسلیم شد چند قطره اشک از گوشه ی چشمش افتاد و باعث شد خیلی از خودم بدم بیاد

ولی اوه صبر کن من ؟ من از خودم بدم بیاد ؟ من انقدر مغرور هستم که بخاطره خواسته ی خودم دیگران رو قربانی کنم

لباسشو دراوردم و انداختم رو زمین و بغلش کردم و بردمش طبقه ی یالا و انداختمش رو تخت اون الان کاملا جلویه من لخت بود و من داشتم به بدنه بی نقصش نگاه میکردم هه ... ولی اون هنوز واسه ی من یه بیبی داله دختره خوشگل

تالیا که دید هیچ راهی برایه فرار از من نداره با هق هق شروع کرد به التماس کردن

"خواهش م... خواهش میکنم زین من ... من که دیگه کاریت نکردم که داری اینجوری آزارم میدی ( اخی دلم کباب شد واسش زین عوضی ) ترخدا ولم کن .... بهت التماس میکنم "

فکر کنم دوباره اون زین عوضی و قوی برگشته اوووم خوبه من این زینو دوست دارم باهاش حال میکنم

لباسمو دراوردمو افتادم روشو شروع کردم به مکیدنه سینش ، لباشو داشت گاز میگرفت تا ناله نکنه ولی یه اه کشید و من سفت شدم خوبه که اون انقدر جلویه من ضعیفه

" زین ... زین "

" اره عشقم صدام کن دوست دارم وقتی لسممو با ناله میگی "

لباشو بوسیدم و گردنشو بوسه هایه خیس میذاشتم و پایین تر میومدم تا به اونجاش رسیدم ، زبونمو کشیدم روش و اون لرزید ، چشماشو بسته بود و لباش قرمز اون ... اون خیلی هاته

" خودتو اماده کن بیبی و هر وقت گفتم نیا "

" ب .. باشه "

گاد اون خیس شده بود ... دوست دارم اینو

دیکمو وارد کردم توش و یخورده تکون دادم تا به اندلزش عادت کنه

" زین بس نکن ... آه "

خودشو زیرم تکون میداد

خودمو دراوردم بیرونو دوباره کردم تو

" حق نداری ... حق نداری ب .. بیای "

من گفتم و سینشو گرفتم تو دستمو فشار دادم اونم دستشو برد تو موهامو تو دستاش کشید

" تالیا بگو ... بگو که دوست داری خودتو زیرم تکون میدی و آه میکشی ... بگو "

" نم ... آه .. نمیگم نه من .. نمیگم "

بریده بریده گفت

" بگو و گرنه نمیزارم بیای "

" من ... من دوست دارم وقتی زیرت خودمو تکون میدم و ناله میکنم "

این خوبه ، دوتامون باهام اومدیم و من خودمو توش خالی کردم ، افتادم کنارش و خوابمون برد