part 9

300 19 2
                                    


دو روز گذشت و امروز اولین روز اکادمیه
و من هم خوشحالم هم ناراحت.
زین دیروز نیومد ولی بهم قول داد امروز میاد
هرچی اسرار کرد بیاد در دنبالم اجازه ندادم. فقط اینو کم دارم که بچه ها ببینن باهاش رابطه دارم
اونوقت همونجا ترور میشم
یا چندنفر که شک ندارم ساوانا و مدی عضوشونن میبرنم تو زیر زمین و سرمو تیغ میزنن یا صورتمو خط خطی میکنن واقعا احمقانس.
به فنجون قهوه تو دستم یه فوت میکنم. حدود بیست دقیقست که منتظرم جیمز و برنی بیان تا رکسی رو سوار کنیم و بریم.
از داشتن دوستای به این خوبی واقعا خوشحالم. من هیچ وقت دوست واقعی نداشتم. الان تازه تونستم پیداشون کنم...

اما فک کنم چند ماه دیگه حقوق بگیرم میتونم ماشین مورد علاقم ینی
بی ام وه کروکی رو بخرم. میتونست کادوی تولد پارسالم باشه اما من کیتی رو انتخاب کردم و اصلا پشیمون نیستم
داشت دیر میشد پس اینا کجان؟
بهش زنگ زدم ولی جواب نداد

پیام دادم :"زودتر بیا دیگه روز اول باید دیر رفتن رو شروع کنیم؟"

با کلافگی بلند شدم و رفتم جلوی اینه و رژ لب صورتیمو زدم
سویشرت جینم رو پوشیدم که با شلوارم ست بشه
تا ظهر هوا گرم میشه.

کیفم رو برداشتم آل استارای سورمه ایمم پام کردم و رفتم بیرون خونه منتظر موندم.

نسیم خنک میومد و صورتمو نوازش میکرد
برگا کم کم داشتن زرد و نارنجی میشدن و میریختن
از این فصل همیشه متنفر بودم حتی نمیدونم چرا شاید چون دلگیره

بعد چند دقیقه جیمز رسید و چنتا بوق زد. منم رفتم سوار شدم

"هیچ معلوم هس کجایی؟ باید دنبال رکسی هم بریما"
سرش غرغر کردم

"به ایشون بگو" به برنارد که رو صندلی داشت چرت میزد اشاره کرد.
من میدونم این شبا چیکار میکنه که سرش میره وسط پاش!

"بر؟"

"هوم.." تو حالت خواب خرگوشی جواب میده.

"خودت بگو من به تو چی بگم آخه؟"

"ول کن اه..." از حرف زدنش خندم گرفت مثل معتادا شده بود که اووردوز کردن.

"جیمی چیزی نداری اینو سرحال بیاره؟"

جیمز با لودگی میخنده و میگه:

"میتونم بهش سرنگ انرژی بزنم؟ شایدم همینجا به فاک بدمش!نظرت؟"
همون موقع از خواب یهو پرید و داد زد

"دهنتو ببند! من مال آرونم!"
زدیم زیر خنده

"وای خفه شید دیوونه ها"

"بهت نگفتم؟این قلقش دست خودمه فقط"

رسیدیم در خونه رکسی اونم نشسته بود رو پله و داشت با سگش بازی میکرد. کاش منم یه سگ داشتم ولی وقت نگه داریشو ندارم چون هیچوقت خونه نیستم!
رکسی هم اومد سوار شد و چهارتایی به سمت اکادمی حرکت کردیم.

Legends Never Die (persian translation)Where stories live. Discover now