Part 17 - جادوگر

607 77 85
                                    

#PRFdisaster Part 17

د.ا.د راوی:

_این خیلی خطرناکه جیسون.
جیسون دستشو روی چونه اش می کشید و عرض اتاقو هزاران بار طی کرد.

"چاره دیگه ای داریم؟؟؟"
_نه!

"پس دیگه چه راه حلی داری زین؟ هرچی هست باید انجامش بدیم."

زین با ترس پرسید:
_یعنی تو می خوای قربانی بدی؟؟ یکیو می خوای قربانی کنی؟

"آره زین.. آره."

_خب اون فرد ممکنه براش مشکلی پیش بیاد. نباید توی دار و دسته ادگار بچرخه.

اومد نزدیک و دستشو روی کمرش گذاشت و باعث شد رگ های دست بیش از حد عضلانیش بیرون بزنه.

"می دونم مشکلی براش پیش نمیاد."

اون فکری توی سرش داشت که زین رو می ترسوند.
وقتی آب دهنشو قورت داد پرسید:

_اصلا کی هست؟
سر میزش خم شد و زمزمه کرد:

"تو‌"
-----

زین تا به خونه رسید به رجی زنگ زد.
یه لحظه توی دلش بدبختیش رو یاد آوری کرد:
"لعنتی کاشکی اون یه دختر لوس و احمق مثل بقیه بود.
بیش تر از اون چیزی که باید، باهوش و خوبه."

اون راست می گفت.. رجینا بیش از حد از کار های آقایون سر در میاره.

"الو؟"
زین یکم بیخودی به خاطر اتفاقای چند وقت پیش دستپاچه شده بود.

_آممم.. رجی.. سلام.
"سلام زین.. خوبی؟"

انگار نه انگار‌ دو شب پیش کاری کرده بود. رجی مثل همیشه حرف میزد. انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده.

حالا البته چیز بزرگی هم نبود.

_آره من خوبم.. تو چطوری؟ هی! دوست... دوست داری با هم بریم بیرون؟ به خاطر عذرخواهی.

با ام ام گفت:
"نـــه!"

زین به خودش لرزید.
_عه! چرا؟

"خب من به خاطر عذرخواهیت باهات نمیام بیرون.. به خاطر تفریح میام."

زین لبخند شیطانی ای زد با اینکه میدونست اون نمی بینه. و بقیه برنامه رو توی چند جمله دیگه چیدن. زین گوشیو قطع کرد و توی دلش گفت:

"باید امشب جذاب بشی! مخصوصا با اون موتور!"
----------

زین آماده شده بود تا به یه قرار دیگه بره و وضعیت رجی رو بسنجه.

شاید اون از کار چند شب پیشش پشیمونه؟ برای همینم باهاش خوب رفتار کرد انگار هیچی نشده؟
یا این کلا موضوع مهمی براش نبود؟

همون جوری که خودش گفته بود. باید امشب جذاب می بود.

موهای بورشو بالا داد و به ته ریشش اجازه داد لپ هاشو پنهان کنن.

Perfect Disaster (Z.M)Where stories live. Discover now