Song: Feeling Good - Avicii
#PRFdisaster Part 20
چاقو رو توی دستش تکون می داد..
خونش روی چاقو خشک شده بود. انگشتشو روش کشید و پودر قرمز روی زمین ریخت.دستشو روی زخم زیر چانه اش کشید و تونست بخیه رو حس کنه.
بعد از این که از دست ادگار آزاد شد و به بیمارستان رفت تا زخمشو بخیه کنه.
زیر لبش گفت:
_واو چه عالی! ادگار دو جای بخیه روی بدنم گذاشته.. چقدر زیبا!از روی مبل بلند شد و چاقو رو توی کمربندش جا داد و تیشرت بلندش رو روش کشید.
سمت آشپزخونه برگشت و گفت:_من دارم میرم نایل.
نایل با حالت سرخوشی پرسید:
"کجا میری؟"و زین فقط نگاه پر از دردی به نایل انداخت و دستگیره رو چرخوند و از خونه خارج شد.
و بعد از این که از خونه دور شد، دستاشو توی جیبش گذاشت و بعد جواب نایل رو داد:
_میرم کارو تموم کنم.
دستشو با یه نخ سیگار و فندک از جیبش بیرون آورد و بعد از این که دود رو وارد ریه هاش کرد، سرشو سمت آسمون گرفت و زمزمه کرد:
_منو ببخش.
و هنوز به خداش خیره بود.
_یه نشونه بهم بده که منو می بخشی.
و همون لحظه با یه رعد و برق کوچیک، یه قطره بارون روی گونه اش ریخت.
لبخند زد و چشم هاشو بست. دستاشو دراز کرد تا بارون رو لمس کنه.
و قطرات بارون مثل یه نوازش روی صورتش می ریختن.
_ممنون.
اینو گفت و سمت خونه رجی حرکت کرد...
-----فلورد داد زد:
- اون زین مالیکه رجینا.."خب زین مالیک چه صدمه ای بهت زده؟"
فلورد دست هاشو توی هوا تکون داد و بلند تر داد زد:
- اون پسر یاسر مالیکه. یه روانی... اون پسر یه روانیه.
"من نمی فهمم چی میگی پدر."
و زین داشت سمت خونه رجی حرکت می کرد.
قدم به قدم....- اون پسر یاسر مالیکه.. کسی که فرانسیس دنجر رو کشت.. پدر اون مردی که تو مثلا دوستش داری قاتل بوده رجی.
رجی خشک شد.
و زین قدم بر می داشت..
قدم به قدم.."چی داری میگی؟؟؟"
- اون، پسر یاسره.. می خواد انتقام پدرشو بگیره.قدم به قدم... نزدیک تر و نزدیک تر..
- اون می خواد با نزدیک شدن... و.. و در آخر کشتن تو از من انتقام بگیره.
YOU ARE READING
Perfect Disaster (Z.M)
Fanfiction[ C O M P L E T E D ] اون مثل یه گرگ، توی جنگل تاریک شکارشو دنبال میکرد. هرچقدر که ادگار در دنبال کردن زین مهارت داشت زین هم در فرار کردن ماهر بود. اونا همو خنثی میکردن نه ادگار میتونست زین رو بگیره.... نه زین میتونست تا ابد فرار کنه..... pErFeCt dI...