دید هری:
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار میشم. اوه من که همین الان چشمامو
بستم!! چطوری الان ساعت هفت صبحه؟! نهههه!! نمیخوام بیدار شم!!
بعد از اینکه غرغرام توی دلم تموم شد ، پتو رو کنار میزنم و از جام بلند میشم. وارد حمام میشم و آب گرم و باز میکنم. میذارم با آبی که به بدنم میخوره احساس بهتری داشته باشم.
از حمام خارج میشم و شروع به پوشیدن لباسام میکنم. یه شلوار جین مشکی و یه پیرهن قهوه ای همراه با بوت های قهوه ایم! موهامو خشک میکنم و به بالا حالتشون میدم. از اتاقم خارج میشم و به سمت آشپزخونه میرم.
مامانم مشغول چیدن میز صبحونست و روبین هم در حال کمک کردنه! خب تعجبی نداره اون خیلی زن ذلیله!
با لبخند به سمتشون میرم.
+سلام مامان خوشگلم
میگم و لپشو میبوسم!
+ و شما آقای زن ذلیل!
میگم و هر سه تامون میخندیم. روی میز میشینیم و موقع خوردن صبحانه در مورد چیزهای مختلفی حرف میزنیم. همین حرف هایی که بین همه و اعضای خانوادشون زده میشه.
بعد از خوردن صبحونه از مامانم و روبین خداحافظی میکنم و از خونه خارج میشم. سوار ماشینم میشم و به سمت شرکت رانندگی میکنم.
موقع رانندگی به اطرافم نگاه میکنم ، یه جورایی خوشحالم که به لندن برگشتم. لندن هم جایی که من به دنیا اومدم و هم جایی که منو تو خودم کشت!!
لبخند تلخی میزنم! سعی میکنم به چیزای مثبت فکر کنم و رو رانندگیم تمرکز میکنم.
بالاخره به شرکت میرسم. ماشین و توی پارکینگ ، پارک میکنم و ازش پیاده میشم.
وارد شرکت میشم. لبخند میزنم و به همکارام سلام میکنم.
آره من رییسشونم ولی اونا برای من دقیقا مثل یه همکار میمونن نه زیر دستم و من خوشحالم که بعضی از همکارای قدیمیم هم توی این شرکت کنار منن!
اگه اونا نبودن من مطمعنا پر افتخارترین مدیر عامل شرکت های فشن لس آنجلس نبودم! همشو به اونا مدیونم.
به اتاقم میرسم و واردش میشم. پشت میزم میشینم.
چند دقیقه بعد الی با یه فنجون قهوه وارد میشه و اونو روی میز میذاره!
بهش لبخند میزنم و تشکر میکنم. سرشو تکون میده و از اتاق خارج میشه.
مشغول انجام کارهای شرکت بودم که تلفن زنگ میخوره!
+الو؟!
میگم و صدای خنده ی کسی رو میشنوم! خنده های اد!
_ سلام هری پاتر چطوری؟!
میخندم! 'هری پاتر' ! اد منو اینجوری صدا میکنه و البته که منم 'رون' صداش میکنم.
+من خوبم رون! تو چطوری؟! اوضای شرکت چطوره؟
YOU ARE READING
Change (L.S)
Fanfictionیه نفر که باعث میشه زندگیت تغییر کنه... . . . همونیه که تو رو عاشق خودش کرده...
