خب...ایندفعه دیگه جدی جدی تموم شد:)
هوففف...یه نفس عمیق بکشیم.هوم؟
میدونم که کتاب دوم آبکی بود،کم بود،اون چیزی که انتظار داشتین نبود اما میدونین اگه بیشترازاین ادامه ش میدادم احتمالن فقط یه سری خزعبل تف داده میشد.
به هرحال...اومدم یه سری چیز میز بگم و برم.
من بااین داستان خیلی ازاحساساتی که عمرن توی دنیای واقعی میتونستم تجربه شون کنم رو تجربه کردم.
من برای هری گریه کردم.
وبرای مگی.
من ازشون عذرخواهی کردم و درآخربرای جبران تمام دردهاشون گذاشتم که همدیگه رو داشته باشن.
وشماها...شماهام کمکم کردین.
شماهم مگی شدین مگه نه؟!
شماهم به جای اون درد کشیدین.
ومن بخاطر مگی شدنتون ازتون ممنونم:)
جدن ممنونم.
ممنونم که خوندینش.
ممنونم که بودین.
وممنونم که بهم گفتین :«ممنون که نوشتیش»
دوستتون دارم.
به اندازه ی تمام دردایی که کشیدم دوستتون دارم.
فَـــری.
YOU ARE READING
Maggy,the planet of mine(2)
Fanficمن میدونم که همه چیزوسیاه وسفیدمیبینی. پس برات یه آسمون آبی شفاف میکشم:) -آبی،تروی سیوان-