Part5

1.7K 285 33
                                    


ا-ام خب اينجا اتاق توه لويى
ل-خداى من خانوم توييست اين اتاق خيلى قشنگه
لويى بعد از ورودشون به اتاق گفت و با هيجان به اطرافش نگاه كرد

اونا بعد از صحبتى كه توى اتاق انه با هم داشتن مشغول ديدن خونه شده بودن و انه همونطور كه جاهاى مختلف خونه رو به لويى نشون مى داد وظيفه ى اونو توى هر قسمت بهش مى گفت و لويى هم همه چيز رو با تمام وجودش گوش مى كرد
اون بايد بهترين خودش رو نشون بده و اونارو از تصميمشون راضى نگه داره

  انه واقعا زن مهربونيه
درست مثل ايدن
اونا خيلى مهربون تر از چيزى هستن كه نشون مى دم و اين باعث شده بود لويى بدون هيچ اضطرابى با بن خداحافظى كنه و ترسى رو تو وجودش حس نكنه

ا-خوشحالم كه دوسش دارى لويى
انه با خوشحالى گفت و سمت در اتاق رفت
ا-امروز رو استراحت كن لويى مى دونم خيلى خسته اى
انه همونطور كه از اتاق خارج مى شد گفت و در رو پشت سرش بشت و نذاشت لويى حرفى بزنه

-واى اين عاليهههه
لويى بعد از رفتن انه با ذوق جيغ خفه اى كشيد و دستاش رو به هم زد
اون مى تونه تمام امروز رو فقط توى همين اتاق بمونه و از ديدنش لذت ببره



-لويى
-بله
لويى با شنيدن صداى اشناى ايدن از بيرون در سريع از روى تخت نرمش بلند شد و سمت در دويد و اونو باز كرد

اون اصلا دوست نداره ايدن رو معطل كنه

ا-اتاقت رو دوست دارى؟ 
ايدن همونطور كه وارد اتاق مى شد پرسيد و رو تخت لويى نشست
ل-بله اقاى توئيست اين جا عاليه و ممنونم به خاطر همچين اتاق قشنگى
لويى با علاقه به اتاق تماماً سفيد و ابى نگاه كرد
اتاقى كه با اينكه از اتاق انه كوچيك تر بود ولى درست مثل اون اتاق نور زيادى رو داخلش راه مى داد و قلب لويى رو نوازش مى داد

لويى واقعا توقع همچين برخوردى رو نداشت
اون براى كار اينجا اومده ولى اونا طورى باهاش رفتار مى كنن كه اون حس يه مهمون رو توى اين عمارت پيدا مى كنه

ا-لازم نيست تشكر كنى پسر وظيفه ى تو توى اين خونه همه ى اين چيزارو مى طلبه
ايدن با ناراحتى گفت و دستش رو تو موهاى مشكيش كشيد و اه بلندى كشيد
لويى كه هرچى تلاش كرده بود نتونستم بود منظور ايدن رو بفهمه با كنجكاوى اخم كرد و لب پايينش رو محكم گاز گرفت
ايدن از ديدن حالت با مزه اى كه لويى به خودش گرفته بود ناخواسته خندش گرفت و بلند شد و همونطور كه مى خنديد دست اون پسر رو گرفت و كشيد سمت در
لويى كه براى باز هزارم امروز شكه شده بود بدون هيچ حرفى همراه ايدن راه افتاد
اينطور كه ايدن دست كوچيك  لويى رو محكم گرفته بود باعث مى شد اون ناخواسته احساس كنه دماى اطرافش بيشتر شده

-ا-اقاى
ا-ايدن
لويى كه از قطع شدن حرفش توسط ايدن گيج شده بود با دهن باز بهش زل زد
ا-اوه خدا لويى تو بايد هميشه تعجب كنى اينطورى خيلى كيوت مى شى

Different (L.s) (completed)Where stories live. Discover now