♐️Read it with skyfall by adele♐️با قدم هاى نامطمئن توى راهرو پيش رفتم و اگر بخوام صادق باشم چند بار هم خواستم برگردم اتاقم و بى خيال اين قضيه بشم
ولى خب
در اخر حس كنجكاويم به هر حس ديگم غلبه كرد و من خودمو در حالى پيدا كردم كه داشتم در اتاق ميسى در مى زدم
نفس عميقى كشيدم و منتظر شدم تا جوابى ازش بشنوم
-بيا تو نيتن
صداش كه اومد درو بى معطلى باز كردم و وارد اتاقش شدم
همه ى اتاق تاريك بود و هيچ چيز به جز تعدادى شمع روى زمين ديده نمى شد
چشمامو ريز كردم و سعى كردم توى تاريكى تشخيصش بدم
زياد طول نكشيد
روى زمين بين شمع ها نشسته بود و دقيقا به من زل زده بود
بدون پلك زدن
چشمام گرد شد
-ميسى اين چه وضعيه ؟ اگر به نور نياز دارى مى خواى چراغ روشن كنم؟اينو گفتم كه بهم چشم غره اى رفت و نگاهشو ازم گرفت
م-درو ببند و بيا اينجا كنارم بشين
اينو با جديت گفت و من كمى مكث كردم قبل از اينكه درو ببندم و سمتش چرخيدم و ديدم چشماشو بسته و چيزى زير لب زمزمه مى كنه
حقيقتا كم كم ترس رو مى تونستم توى وجودم حس كنم و حتى دليل اين حسو نمى تونستم درك كنم
ميسى هميشه وقتايى كه اطرافمه اين حسو بهم مى ده و الان اين هزار برابر شده بود و اين هيچ كمكى بهم نمى كرد
از اونجايى كه نمى خواستم اين قضيه بيشتر از اين طول بكشه با قدم هاى اروم كنارش رفتم و روى زمين بين شمع ها نشستم
چند دقيقه به سكوت گذشت و ميسى فقط كارى رو كه چند دقيقا پيش شروع كرده بود رو ادامه مى داد و منم جرات نمى كردم حتى يك كلمه حرف بزنم
م-با اينكه سن كمى دارى
چيزاى زيادى گذروندى
خيلى چيزا رو حس كردىخيلى چيزا
درد تحقير اضطراب دودلىحتى
حتى عشق
اينارو بعد از مدتى كه به اندازه ى يكسال برام گذشت گفت و باعث شد ضربان قلبم تند تر بشه و اب دهنمو به زور قورت دادم
اين حرفاش يعنى چى!
دستشو روى دستاى يخ زدم گذاشت كه هل شدم و خواستم دستمو بكشم كه دستمو محكم تر نگه داشت
من فقط نمى فهميدم كه منظورش از اين كاراش چيه و اين باعث مى شد بخوام هر لحظه از جام بلند شم و از اون اتاق فرار كنم