و-خب
نمى دونم چطور بايد ازتون تشكر كنم
همتون توى اين مدت خيلى زحمت كشيديد
و همتون هم لياقت قبول شدن توى اين دانشگاه ها رو داريداميدوارم اين اخرين امتحان رو هم خوب داده باشيد چون قراره از امروز تا وقت رفتن همه ى كتاب هارو بريزيم تو ساكامون و فقط خوش بگذرونيم
ورنر اينو گفت و ما هممون با ذوق شروع به دست زدن كرديم
اين واقعا حس خوبى بود كه بعد از چند ماه فشار درس و كلاس مى تونستيم از دست كتابا راحت بشيم و خوش بگذرونيم
-زين
مى شه لطفا به بچه ها بگى من الان برمى گردم؟من گفتم و زين سرش رو از توى گوشيش در اورد و بهم نگاه كرد
ز-اره مى تونم بگم
ولى در صورتى كه خودم بدونم كجا دارى مى رى؟زين گفت و ابروهاش رو بالا انداخت
-مى رم توى اتاقم
بايد قبل از شروع گردش لباسام رو عوض كنممن گفتم و زين سرش رو تكون داد
ز-اكى
بهش لبخندى زدم و سريع برگشتم و سمت اسانسور رفتم
و-لويى
-الان ميام ويل
اينو گفتم و سريع دكمه ى اسانسور رو زدم
و-مى شه منم بآهات بيام ؟
ويليام وقتى كنارم ايستاد گفت و من بالاخره نگاهم رو از عدد طبقه ى اسانسور گرفتم و بهش نگاه كردم
-چرا كه نه
فقط
دليل خاصى داره ؟من با تعجب ازش پرسيدم كه سرش رو تند تند به دو طرف تكون داد و منو داخل اسانسور هل داد
و-نه
دليل خاصى نداره
فقط
شايد بتونم تو كارى كه مى خواى بكنى بهت كمك كنمويليام گفت و من خنديدم و همونطور كه طبقه رو انتخاب مى كردم سرم رو تكون دادم
-پس فكر خوبى كردى
چون مى خوام لباس هام رو عوض كنم
و كى بهتر از تو براى انتخاب كردنشونمن گفتم و ويليام لبخند بزرگى بهم زد و سرش رو تكون داد
و-واو
چه شانسى
معلومه كه كمك مى كنماون گفت و ما تا رسيدن اسانسور ديگه حرفى نزديم
اگر مى خواستم رو رأست باشم