Part53

1.7K 214 207
                                    





و-خب
نمى دونم چطور بايد ازتون تشكر كنم
همتون توى اين مدت خيلى زحمت كشيديد
و همتون هم لياقت قبول شدن توى اين دانشگاه ها رو داريد

اميدوارم اين اخرين امتحان رو هم خوب داده باشيد چون قراره از امروز تا وقت رفتن همه ى كتاب هارو بريزيم تو ساكامون و فقط خوش بگذرونيم

ورنر اينو گفت و ما هممون با ذوق شروع به دست زدن كرديم

اين واقعا حس خوبى بود كه بعد از چند ماه فشار درس و كلاس مى تونستيم از دست كتابا راحت بشيم و خوش بگذرونيم

-زين
مى شه لطفا به بچه ها بگى من الان برمى گردم؟

من گفتم و زين سرش رو از توى گوشيش در اورد و بهم نگاه كرد

ز-اره مى تونم بگم
ولى در صورتى كه خودم بدونم كجا دارى مى رى؟

زين گفت و ابروهاش رو بالا انداخت

-مى رم توى اتاقم
بايد قبل از شروع گردش لباسام رو عوض كنم

من گفتم و زين سرش رو تكون داد

ز-اكى

بهش لبخندى زدم و سريع برگشتم و سمت اسانسور رفتم

و-لويى

-الان ميام ويل

اينو گفتم و سريع دكمه ى اسانسور رو زدم

و-مى شه منم بآهات بيام ؟

ويليام وقتى كنارم ايستاد گفت و من بالاخره نگاهم رو از عدد طبقه ى اسانسور گرفتم و بهش نگاه كردم

-چرا كه نه
فقط
دليل خاصى داره ؟

من با تعجب ازش پرسيدم كه سرش رو تند تند به دو طرف تكون داد و منو داخل اسانسور هل داد

و-نه
دليل خاصى نداره
فقط
شايد بتونم تو كارى كه مى خواى بكنى بهت كمك كنم

ويليام گفت و من خنديدم و همونطور كه طبقه رو انتخاب مى كردم سرم رو تكون دادم

-پس فكر خوبى كردى
چون مى خوام لباس هام رو عوض كنم
و كى بهتر از تو براى انتخاب كردنشون

من گفتم و ويليام لبخند بزرگى بهم زد و سرش رو تكون داد

و-واو
چه شانسى
معلومه كه كمك مى كنم

اون گفت و ما تا رسيدن اسانسور ديگه حرفى نزديم

اگر مى خواستم رو رأست باشم

Different (L.s) (completed)Where stories live. Discover now