Part58

2.1K 233 306
                                    



با حس چيزى روى صورتم تكون خوردم و سعى كردم اون چيز رو از روى صورتم كنار بزنم

صداى خنده هاى ريزى توى گوشم پيچيد و باعث شد با خستگى پلكهاى سنگينم رو باز كنم و اخمم از بين رفت وقتى دو تا فرشته هاى زندگيم رو ديدم كه با صورت هاى خندونشون بهم زل زده بودن

-صبح بخيررررر هرىىى

اون دوتا با ديدن باز شدن چشمام گفتن و من نتونستم جلوى به وجود اومدن لبخند رو روى لبام بگيرم و روى تخت نيم خيز شدم و هردوشون رو توى يك حركت توى بغلم كشيدم كه صداى جيغ اميليا و خنده ى لويى بلند شد

ل-چه عجبب
من و اميليا دو ساعته داريم سعى مى كنيم بيدارت كنيم

لويى همونطور كه قايمكى گردنم رو مى بوسيد گفت و من كمرش رو نوازش كردم و روى موهاش رو بوسيدم

-شما دو تا ديشب مثل خرس خوابيديد
بايدم زود بيدار مى شديد

من گفتم و با نگاه كلى اى كه بهشون انداختم فهميدم كه لباس هاشون رو عوض كردن

-جرج اومد ؟

من اينو پرسيدم كه لويى سرش رو تكون داد

-اگر منظورت همون پسره است كه سه تا ساك با خودش اورد اره
يك ساعتى مى شه كه اومده
و اين درحالى بود كه من حتى نمى دونستم كجا از خواب بيدار شدم

لويى اينو همونطور كه به اطرافش نگاه مى كرد گفت و من خودم رو يكم روى تخت جلو تر كشيدم و از جام بلند شدم

-پاشيد بيايد
بعد از اينكه صبحونه خورديم درباره ى اين حرف مى زنيم

من گفتم و اميليا وقتى هنوز حرفم تموم نشده بود با ذوق از جاش بلند شد و سمت بيرون اتاق دويد

ا-ارهه
من خيلى گشنمههههه ددىىىى

خنديدم و سرم رو به دو طرف تكون دادم

ل-واقعا؟

لويى اينو با تعجب پرسيد و من با گيجى بهش نگاه كردم

ل-خونه خريدى؟!

لويى اينو با همون لحن پرسيد و من سرم رو تكون دادم

-اره
به هرحال خيلى وقت بود كه تو فكرش بودم

من گفتم و رفتم كنارش و دستم رو سمتش دراز كردم

دستش رو با لبخند توى دستام گذاشت و از جاش بلند شد و دست ديگش رو توى موهام كشيد

Different (L.s) (completed)Where stories live. Discover now