tris's p.o.v
من به مليسا و بقيه دخترا مسيج دادم تا باهم و با پسرا تو شهربازى قرار بزاريم اونا ازين كه من استايلمو تغيير دادم خبر ندارن ميخوام يهو ببينن
من همون لباسى خريده بودمو پوشيده بودم يه پيراهن كوتاه سفيد با يه ژاكت مشكى با كفش پاشنه دار مشكى موهامم باز گذاشته بودم چون عاشقه رنگش بودم آرايش كردمو كيفمو برداشتمو سوار ماشين شدمو راه افتادم
وقتى كه من رسيده بودم همه اومده بودن و من آخرين نفر بودم
دخترا وقتى منو ديدن تعجب كردنو گفتن
"تريـس ايـن واقعـا توئـى؟"
"اره چطور شدم؟"
"استايـل جديـدت عاليـه دختـر"
مليسا بهم گفت
"تريس من خيلى بهت افتخار ميكنم كه بعده مدت ها استايلتو تغيير دادى"
بقيه دخترا هم گفتن
"اين استايل بيشتر از اون استايل بهت مياد اون پيرسينگا خيلى بهت مياد مخصوصا موهات"
"مرسى"
اونا خوشحال بودن منم همينطور واسه ظاهر جديدم
پسرا هم منو دست انداختنو گفتن
"تريس خيلى خوشگل شدى خيليى جذاب شدى واقعا اينجورى خيلى بهتره"
بعد لويى گفت
"من واقعا فكر نميكردم كه تو جدى باشى ولى با اينا خيلى جذاب شدى"
نيروانا گفت
"بياين بريم چرخ و فلك"
همه هم حرف اونو تاييد كردن و داشتيم ميرفتيم كه چرخ و فلك سوار شيم
همشون دوتايى نشستن و طبق معمول بازم مونديم منو هرى
من بخاطر اين يه چشم غره رفتمو با بى ميلى سوار چرخ و فلك شديم و اون حركت كرد
ما هيچ كدوممون حرفى نميزديم و سكوت مطلق بود و هر دومون داشتيم به آسمون و ستاره ها نگاه ميكرديم
وااااو نيويورك از بالا خيلى زيبائه
هرى سكوت بينمون رو شكست و گفت
" استايل جديدتو خيلى دوست دارم"
"اممم...مرسى"
من حس كردم كه هرى داره نگاه ميكنه سنگينيه نگاشو حس كردم و برگشتمو بهش نگاه كردم بعد بهش گفتم
"چيزى شده هرى؟"
اون با صداى بمو گرفتش گفت
"تو منو خيلى ضعيف ميكنى من كناره تو خيلى ضعيفم"
"اوه"
تنها چيزى كه ميتونستم بگم اين بود چرا من بايد كارى بكنم كه اون احساسه ضعف كنه؟
هرى يكم بهم نزديك شد منم آروم بهش نزديك شدم
ديگه بسه، هرچى مقاومت كردم بسه، من واقعا ديگه نميتونم جلوش مقاومت كنم، نميشه در برابر اون چشاى سبز خوشرنگ و اون لباى نرمو صورتى مقاومت كرد، نميشه، از همون اولم نميشد، من فقط داشتم خودمو گول ميزدم، من بايد زود تر متوجه ميشدم
من سرمو بردم جلوترو لبامو گذاشتم رو لباش و لبامون بهم برخورد كرد
فهميدم كه هرى ازين حركت من جا خورد من شروع كردم به بوسيدنش و اونم همراهيم كرد
من با هيجانى كه تابحال تجربش نكرده بودم لبامو رو لباش حركت ميدادم و پيرسينگ هاى سردش به لبم برخورد ميكرد و حس خوبى بهم ميداد من از دهنم يه آه اومد بيرونو هرى ازين فرصت استفاده كردو زبونشو كرد تو دهنم اون بطرز فوق العاده اى زبونشو تو دهنم حركت ميداد و من با بازيگوشى پيرسينگشو بين دندونام نگه داشتمو اروم كشيدمش كه يه اه ازش بيرون اومد اون بين بوسيدنمون گفت
"اين موها محشرن همه چى رو تو هزار برابر زيبا تر ميشه"
اون بوسيدنمونو متوقف كردو رفت سمت گردنم و روش بوسه هاى داغ و خيس ميذاشت و جاى كبودى قبليمو گاز گرفت و پررنگ ترش كرد و زبونشو رو اون كشيد و جاهاى ديگه گردنمم گاز گرفت و جاى كبودى هاى ديگه اى گذاشت
انقدر غرق اون لحظات بودم كه نفهميدم كى چرخ و فلك متوقف شد تا ما پياده شيم و همه مارو ديدنو گفتن
"ااااوووووه"
ما تمومش كرديمو من خجالت كشيدم و اونا ادامه دادن
"انگار تريس شخصيتشم پانك شده"
من هل شدمو گفتم
"ا-اون فقط يه اتفاق بود"
ديدم كه هرى چشم غره رفت و رفت بيرون
با چشم غره ى هرى همه خفه شدن
منم از چرخ و فلك پياده شدم
ياد بوسمون افتادم اون خيلى خوب بود و حسه عالى اى داشت لباش از ذهنم بيرون نميرفت سعى كردم تا با اين احساسات مقابله كنم
YOU ARE READING
One look
Fanfiction"چشاتو ببند" چشامو بستم بعد از چند لحظه هرى ادامه داد "حالا بازشون كن، تو يه نگاه چى ميبينى؟" "تو يه نگاه، من يه گنگستر خطرناك ميبينم" از حرفم نااميد شد و سرشو گرفت پايين "كه من عاشقشم" با اميدوارى بهم نگاه كرد منم تو چشاى سبز رويايش زل زده بودم بال...