chapter14-درست كردن صبحانه

66 3 0
                                    


‏tris's p.o.v
ما رو تخت نشسته بوديم كه هرى گفت
"من خيلى گشنمه و امروزم كارگرام مرخصين"
"خب، همه چى تو يخچالتون دارين؟"
"اره هر چى بخواى"
"من صبحانه درست ميكنم"
"نميخواد ميريم بيرون"
"نه وقتى ميشه درست كرد چرا بيرون تازه من آشپزى دوست دارم"
رفتيم پايين تا من غذا درست كنم
رفتيم تو آشپزخونش اونجا خيلى بزرگ و شيك بود
دو تا يخچال بزرگ صنعتى اونجا بود كه پر از خوراكى هاى مختلف بود منم تصميم گرفتم كه سنگ تموم بزارم چون منم خيلى گشنم بود منو هرى ديشب چيز زيادى نخورده بوديم
رفتم و موزيك symphony رو بلند كردم و تمام وسيله هاى مورد نيازم رو از يخچال و كابينت در آوردم
موهامو گوجه بستم كه اذيتم نكنه و شروع بكار كردم
با ريتم موزيك آشپزى ميكردمو زمزمه ميكردمو ميخوندم
من ميخواستم تخم مرغ، بيكن، املت، سوسيس سرخ كرده، پنكيك، تست با كره بادوم زمينى و نوتلا و سالاد ميوه درست كنم
‏harry's p.o.v
اون ميخواست صبحانه درست كنه و موقع درست كردنش با ريتم موزيك كاراشو انجام ميداد و اروم زمزمه ميكردو ميخوند
من رو تمام كاراش تمركز كرده بودم جورى كه اون اروم خودشو تكون ميداد و اون غذاهارو درست ميكرد اون در تمام حالت ها پرستيدنيه وقتى كه اون رو درست كردنشون تمركز ميكرد قيافش بامزه شده بود
وقتى كه اون داشت از همزن استفاده ميكرد رفتم و دستشو گرفتم چون صداى موزيك بلند بود اون اومدن منو متوجه نشد و يكم ترسيد
من گفتم
"كمك نميخواى تريس؟"
اون يكم خجالت كشيدو گفت
"نه برو اونور هرى، دارى اذيتم ميكنى الان گند ميزنم غذا رو ميسوزونم"
وقتى من دست اونو گرفته بودم دستم خورد و ظرف افتادو شكست
"ديدى هرى چيكار كرد گند زدى به همه چى"
اون رفت تا شيشه خورده رو جمع كنه منم رفتم تا كمكش كنم
"برو اونور تريس ممكنه چيزيت بشه من خودم با جارو جمعشون ميكنم"
"نه من بايد با دست جمع كنم"
رفت تا جمعشون كنه و وقتى يه تكيشو برداشت شيشه رفت تو دستش و دستشو بريد و ازش خون اومد
"مـگه من نگفتم دست نزن به خودت آسيب ميزنى من خودم با جارو جمعشون ميكردم تو چرا حرف منو گوش نميكنى"
هول شده بودم اون دختر خيلى لجبازه دستشو گرفتمو خونشو با بتادين تميز كردم وقتى بتادينو رو دستش ريختم اون از درد آه كشيدو با اون يكى دستش دستمو فشار داد و تو چشم هاى همديگه نگاه ميكرديم
من با گاز استريل پانسمان كردمو بستمش
من كمكش كردم تا بقيه غذا هارو درست كنه
غذا هارو درست كرده بوديمو نشستيم تا صبحانه بخوريم
"واو تريس دست پختت محشره من خيلى وقت بود كه يه دست پخت خوب خونگى نخورده بودم با اينكه خدمت كارام واسم غذا ميپختن اما دست پختشون به اين خوبى نبود"
"مرسى هرى اين تعريفا خيلى زيادن"
غذامونو خورديم و تريس گفت
"هرى ميشه منو برسونى خونه"
"اره حتما"
اينو گفتىو رفت طبقه بالا تا حاضر بشه

One look Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang