Fakeliampayne: دیروز ملاقات خیلی خوبی باهم داشتیم
Fakeliampayne: من بهم خوش گذشت اگرچه ما کاری هم انجام ندادیم
Fakeliampayne: ولی من فکر کردم
Niazkilam: اوه خدای من چی؟
Fakeliampayne: می خوای اونو بدونی یا؟
Niazkilam: آره من می خوام، من کنجکاو شدم
Fakeliampayne: خب من فکر کردم، به اینکه شاید دوست داشته باشی بیای پارتی هری که شنبه هست
Fakeliampayne: هری پیشنهاد داد، و خب من انجامش دادم
Niazkilam: البته، واسم آدرس مکانش رو تکست کن
Fakeliampayne: باشه قند عسل
Fakeliampayne: انجامش دادم. تو میتونی اگه خواستی دوستت رو بیاری
Niazkilam: لازم نمی بینم که بخوام، خودم تنهایی میام
Fakeliampayne: آها اوکی
Fakeliampayne: نمی تونم صبر کنم;)
کم کم باهم خوب میشن:')💛❤
زیام هارتم!
YOU ARE READING
fuck boy | per. ✓
Fanfictionfakeliampayne : عکس لختی ؟ niazkilam : راستش برام فرقی نداره میدونید لیام بزرگترین فاک بوییـه که تا حالا دیدید. ©𝐅𝐚𝐤𝐞𝐳𝐚𝐢𝐧