fuck boy | per. ✓

.25.

زمان با سرعت می گذشت ولی هنوز شنبه شب بود، زین و لویی آماده میشدن.

اونا واقعا هیجان زده بودن، هیچوقت دعوت نامه برای پارتی نداشتن، خب اونا داشتن کاراشون رو انجام میداد ولی هنوز کاملا آماده نشده بودن.

اونا تمایل بیشتری داشتن توی خونه بمونن و کل روز بیهوده بگذرونن و نظر همدیگه رو درمورد سوال هایی بدونن که اصلا معنی هم ندارن. (تمایل💨😐)

زین موهاش رو روی سرش درست کرد و به خودش توی آینه نگاه کرد، اون میخواست از نظر مردم و خودش خوب به نظر بیاد.

اون میخواست مردم ازش خوششون بیاد پس توی آخرین نگاه میخواست خوب و قابل توجه به نظر برسه.

پریسینگ روی بینیش  رو با یه رینگ عوض کرد، روی بینیش تنظیمش کرد و به لویی نگاه کرد، ازش پرسید چی بپوشه (به هرحال، زین موهای بلندی داره که خیلیا فکر میکنن زننده هست همراه با پریسینگ)

لویی دستاش رو شست و سرش رو تکون داد، و به زین گفت کت و شلوار بپوشه و اون دکمه رو با دکمه نقره ای کوچیک عوض کنه.

زین به خودش توی آینه لبخند زد و آه کشید، خوش حال بود از چیزی که به نظر میومد.

زین شلوار چهار خونه اش رو سفت کرد، آستینش رو روی آرنجش چرخوند. لباس طوسی زیرش رو درست کرد، اونو مرتب کرد، سر و سینش رو جلو داد و یه بار دیگه به خودش نگاه کرد.

"یالا پسر، تو خوب به نظر میرسی.حالا بیا بریم!"

زین انگشتاش رو بین موهاش کشید و سر تکون داد، سریع دنبال گوشیش گشت قبل از اینکه با لویی حرف بزنه.

هردوشون به طرف ماشین لویی رفتن، رفتن داخل و کمربند های ایمنیشون رو بستن.

زین قفل گوشیش رو باز کرد زمانی که لویی شروع کرد به رانندگی کردن. برای لیام یه مسیج فرستاد.

Niazkilam: محل پارتی کجاست

Fakeliampayne خونه ی هری

Niazkilam: نه کره خر، تو اینو بهم گفته بودی. من آدرس می خوام کون لقت :|

Fakeliampayne: اوهههههه آره😅

زین سرش رو تکون داد و به گوشیش نگاه کرد، به لویی گفت که پارتی کجاست.

در آخر، بعد از 15 دقیقه رانندگی داخل ماشین با لویی و حرف زدن در مورد اینکه چیکار کنن پارتی خوب باشه و باید به پارتی های بیشتری برن.

زین از ماشین لویی خارج شد و یه راه درست کردن تا یه خونه ی دوبلکس، اون یه خونه ی خیلی بزرگ بود و زین اونقدرا هم سوپرایز نشد.

زین به همسایه ها و تمام خونه های اون دور و ور نگاه کرد، خونه ها روشنایی باور نکردنی داشتن و کنار هم بودن و درواقع فاک با ماشین های فوق العاده و همه چیز.