.44.

1.3K 167 79
                                    

نایل در رو با شدت باز کرد، به درستی کمی جلوتر از در قرار گرفت، با دهن باز خندید و دستش رو توی هوا تکون داد.

"قبل از اینکه من بیام پارتی نبود!" اون داد کشید، بلند خوند.

آروم دستش رو پایین آورد، به خونه ی خالی نگاه کرد. اخم کرد و کمی فکر کرد که ممکنه اونا بدون نایل کجا رفته باشن، چونکه میدونست لیام و زین یه جایی توی همین خونه هستن.

میدونست که هری و لویی رفتن بیرون.

آه کشید و به سمت در راه رفت، در رو محکم بست، اخمش از رو صورتش پایین اومد. زمانایی شبیه این، واقعا آرزو میکرد کاشکی یه نفر رو داشت.

لیام و زین آروم آروم به سمت نایل اومدن، لیام انگشت اشارش رو روی لبهاش قرار داد به زین بفهمونه که الان واقعا باید آروم باشه، و همچنین هیچ سر و صدایی نباید باشه.

نایل سرش رو کمی تکون داد، وقتی که زین و لیام بلند شدن و صدا بخش شد.

وقتی که نایل صورتش رو به روی اونها برگردوند، لیام و زین پریدن، توی صورت نایل جیغ زدن.

"اهه- فاکر عنترررد حرومزادههه تخمییی جاکش کوندهههه!" نایل جیغ کشید، از ترس عقب پرید، جوریکه کمرش به در برخورد کرد.

دستش رو روی قفسه ی سینش گذاشت، تپش قلبش تند تند شده بود و قفسه سینش عقب و جلو میشد.

خیره شد، شکمش رو گرفته بود وقتی که داشت به خنده ی بلند لیام و زین نگاه میکرد.

"تو باید قیافه ی فاکیت رو میدیدی! از دستش دادی!" زین بلند میخندید، شکمش رو گرفته بود و نفسهاش بین خنده هاش قطع میشد.

"این خنده دار نیست، هومم، رگبار کص." نایل بیشتر به اونا خیره شد، با پرروز اونا رو گفت و جلوتر از اونا حرکت کرد، کیفش رو برد و راهش رو تا طبقه ی بالا درست کرد.

لیام و زین کم کم آروم میشدن، بالاخره یه نفس درست کشیدن و اشکهاشون رو از کنار چشمهاشون پاک کردن، برای چند دقیقه نایل رو نگاه میکردن که از پله ها بالا میره و بعدش دوتاشون بهم نگاه کردن و دوباره خندیدن.

"ما واقعا باید اذیت کردنش رو تموم کنیم." لیام تک خنده کرد، سنگین نفس کشید تا از خندیدنش کم بشه.

زین سرش رو تکون داد و یه نفس عمیق کشید، خندید، "نههه، بیا نکنیم. من سرکار گذاشتنو دوست دارم، این فقط یکم اذیت کردنه. اون هیچکاری انجام نمیده."

"چونکه اهل دعوا کردن نیست و خیلی مهربونه بخاطر اینکه بخواد به یک از ما آسیب بزنه."

زین شونه بالا انداخت و خندیدن رو تموم کرد، بسمت لیام نزدیک تر شد، دستهاش رو دور کمر لیام گره داد.

"و توهم یه پاپی ای، خیلی فوق العاده و خوشگل."

"پاپی؟؟ واقعا؟ من واقعا شبیه یکی از اونام؟" لیام اخم کرد، بین ابروهاش شیار بوجود آورد باعث شد که شبیه یه پاپیه عصبی بشه.

fuck boy | per. ✓ Where stories live. Discover now