"آروم باش رفیق، اون الکل زیاد از حد روی تو تاثیر میزاره." زین نوشیدنیش رو بالا کشید و اون لیوان خالی رو روی میز گذاشت، حالش یجوری شد وقتی که یه چیزی توی گلوش حس کرد.حالت صورتش به حالت چندمی تغییر کرد و آهی بعد از اون کشید، سرش رو تکون داد برای نایل و لیوانش رو سمت نایل بالا برد تا براش اونو پر کنه.
نایل سرش رو تکون داد و لیوان رو از دستش قاپید. "دیگه نه، کافیه برات."
زین به نایل خیره شد و چشمهاش رو چرخوند براش ، از روی ناخوشی ناله کرد. "من بیشتر میخوام." زین گفت و لیوانش رو از نایل پس گرفت و به بطری ای نگاه کرد که تقریبا نسفش مونده بود و بعد کمی از اون رو داخل لیوانش ریخت.
نایل آه کشید و بلند شد، گذاشت زین هرکاری میخواد انجام بده چون درهرصورت اون گوش نمیده. "فقط یکم، باش."
"باش، باش، باش." زین چشمهاش رو چرخوند و سرش رو الکی تکون داد، اینبار لیوانش رو به آرومی نوشید.
"لویی کجاس؟" زین پرسید، لیوانش رو پایین گذاشت و دور و اطراف رو برای پیدا کردن بهترین دوستش - تنها کسی که مستونست حالش رو بهتر کنه در حال حاضر گشت.
نایل خمیازه کشید و به مبل تکیه داد، وُرد کاپ مسابقات راگبی رو تماشا میکرد همراه با آبجویی که توی دستش بود. "یه جایی با هری، البته فک میکنم." نایل جواب داد، تلفنش رو برداشت و به دیلن تکست داد.
زین سر تکون داد و تلفنش رو برداشت، احساس سرگیجه داشت و دیدش تار شده بود ولی اون یه ایده داشت و میدونست میخواست چیکار کنه و این ایده این بود که به لیام تکست بده.zayn: این تمومه
zayn: تو میتونی با دوس دخترت بیشتر خوش بگذرونی
zayn: تاحالا براش تعریف مردی کونم چه طعمی داره؟
fakeliampayne: زین خواهش میکنم. به من یه شانس بده تا توضیح بدم.
fakeliampayne: اون به من دارو داد. اساسا منو مست کرده بود
zayn: بهرحال بهت نمیاد از کاری که کردی لذت نبرده باشی
fakeliampayne: ببین، من معذرت میخوام
fakeliampayne: بهم یه شانس بده لطفا
زین از روی ناتوانی ناله کرد، گوشیش رو کنارگرفت و به نایل نگاه کرد. "بهش تکست بده، من هیچ حرفه دیگه ای برای این ندارم."
نایل سرش رو تکون داد، برای تلفن زین تایپ کرد.
zayn: نه زین به تو یه شانس (chonce) دیگه نمیده، اون دیگه به تو اعتماد نمیکنه.
fakeliampayne: نایل این تویی؟ پیش زینی؟
zayn: از کجا فهمیدی این منم؟
fakeliampayne: چونکه تو به جای شانس میگی chonce.
zayn: باشه این منم. زین تلفنش رو به من داد چون دیگه نمیتونست با تو حرف بزنه
zayn: تو واقعا دلش رو شکوندی. من بهترین دوستتم ولی مرد خیلی بد طور ریدی
fakeliampayne : و فک میکنی اینو نمیدونم
fakeliampayne: تو باید طرف من باشی برای این ما بهترین دوستا بودیم وقتی تا وقتی که تو و اون انقد بهم نزدیک نشده بودین.
zayn: آره، ولی من طرف هیچکس نیستم
fakeliampayne: فاک! فقط با زین حرف بزن و بهش بگو که بزاره براش همه چی رو توضیح بدم، راجبش باهاش حرف بزن باش؟
zayn: باشه
سلام بچهها 👾🖤
چیکارا میکنید؟! نمیخواد بم بگید خ دیر پاب میکنم خودمم میدونم..
و فقط تنها دلیل که میتونم براش بیارم امتاحانای فشرده و پشت سر همی هستن ک دارم..
یکم دیگه تحمل کنید تا ۴شنبه تموم میشن..! بعد دیگه راحت براتون پاب میکنم🙃
*اینترتینر.. من لت می رو بیشتر دوس داشتم:)✨*
*ماه رمضانتون هم مبارک.. برای کسایی ک روزه میگیرن:))💞 من ک نمیگیرم:]🖖🏻*
فقد ۴تای دیگ مونده 3:
YOU ARE READING
fuck boy | per. ✓
Fanfictionfakeliampayne : عکس لختی ؟ niazkilam : راستش برام فرقی نداره میدونید لیام بزرگترین فاک بوییـه که تا حالا دیدید. ©𝐅𝐚𝐤𝐞𝐳𝐚𝐢𝐧