د.ا.ن هانا
"هانا,دوست دخترم میشی؟"
سوالش منو بی دفاع کرد
"امم,خسته به نظر میرسی بیا بریم بخوابیم."گفتم و به سمت اتاقم بردمش.روی تخت دراز کشید و داشتم میرفتم که دستمو گرفت و منو سمت خودش سمت تخت کشید.
"لطفا با من بخواب؟"گفت و چشماش پر از امید بود.
"باشه ولی ن-"قبل از اینکه حرفمو تموم کنم بازوشو دورم پیچید و منو سمت خودش کشید.بهش نگاه کردم و دیدم که خوابه.اه کشیدم و خودمو روی سینش جا دادم.بعد از چند دقیقه با امنیتی که همیشه پیشش داشتم خوابیدم.
-----------------------------
با یه تخت خالی از خواب بیدار شدم.نشستم و چشمامو مالیدم,بعدش رفتم پایین.هری رو بدون لباس دیدم که داشت داخل کابینت دارو هارو میگشت.
"هری؟دنبال چی میگردی؟"
پرید و یه نیشخند کوچیک زد ."دنبال تایلانول میگردم,داری؟سردرد دارم."
"اره روی مبل بشین برات میارم."گفتم و رفتم بالا تا قرص رو براش بیارم.برگشتم و اب و قرص رو بهش دادم."ممنون" گفت و قرص هارو خورد.تلویزیون رو روشن کردم کانال هارو میگشتم و فهمیدم که هیچی نداره.کنترل رو به هری دادم و رفتم توی اشپزخونه. سمت یخچال رفتم و تخم مرغ و بیکن برداشتم.شروع به درست کردن صبحونه برای خودمو هری کردم که یکی اومد توی اشپزخونه و سرشو گذاشت روی شونم.
"چی درست میکنی؟تخم مرغ و بیکن,چیزای مورد علاقم." گفت و یه تیکه بیکن که تازه از توی تابه دراورده بودم رو برداشت.
"لعنتی ! داغ بود!" فریاد کشید و پرتش کرد.میخندیدم و هری با بازیگوشی نگاهم کرد.نیشخند زد و گفت."اوه,فکر میکنی که بامزه بود؟"
خندمو کنترل کردم و سرمو تکون دادم"اره بامزه بود!"گفتم.
نیخشند زد و سمت من اومد.عقب عقب رفتم و پشتم به کانتر خورد.نیشخند زد اما قبل از اینکه بتونه بگیرتم فرار کردم.سمت اتاقم دوییدم و هری پاشنمو گرفت.پریدم روی تخت ولی هری پاهامو گرفت و منو سمت خودش کشید.روی پشتم نشسته بود و شکمم روی تخت بود و اون روی کمرم و دستام نشسته بود پس من هیچ کنترلی نمیتونستم روش داشته باشم.
"فکر میکردی که بامزه بود؟خوب پس حالا میبینیم که کی میخنده؟قلقلکی هستی؟"
"ن-نه"جوابشو دادم و ضایع بود که دارم دروغ میگم.دستامو پشتم گرفت و من نمیتونستم تکون بخورم و شروع به قلقلک دادنم کرد.خنده هام بدون کنترل بودن و سعی داشتم که از روی خودم کنار بزنمش.این حواب نداد چون پاهاش دور پاهام بودن.
"ل-لطفا ن-نکن!"تنها چیزی بود که با خنده تونستم بگم.
"بگو'هری خیلی جذابه و من میخوامش' بعدش دیگه نمیکنم."
YOU ARE READING
Harry Styles, The Bad Boy [ⓟⓣ]
Fanfictioncompleted✔ "دختر های خوب عاشق پسر های بد هستن." Persian translation