د.ا.ن هانا
تا لباساهامو توی اتاق هری عوض میکردم, صدای اب رو از حمام داخل هال شنیدم. توی اتاقش یه حمام داشت ولی کوچیک بود و وان نداشت. لباس هامو پوشیدم و موهامو از توی حوله بیرون اوردم و شونه زدم و رفتم پایین. گذاشتم که طبیعی خشک بشن.
جلوی تلویزیون نشستم و به فیلم های مختلفی که پخش میشد نگاه میکردم. چند تا فیلم که خیلی دوستشون داشتم رو پیدا کردم. یکیشون Pitch Perfect بود, فیلمی که همیشه میبینم و عاشقشم.
چند تا فیلم دیزنی برداشتم مثل Camp Rock,Teeb Beach Movie, و چند تای دیگه. و Hunger Games رو هم برداشتم.نشنیدم که اب قطع بشه ولی هری از پله ها اومد پایین.با یه شلوار راحتی و هودی. من هم یه شلوار راحتی و یکی از هودی هاشو پوشیده بودم. شلوار مشکی بود و هودی سورمه ای بود.و خیلی راحت و خوب بودن.
"بیا, چند تا فیلم برداشتم که میتونیم نگاه کنیم. میدونم زیاد هستن ولی خوب میتونیم چند تاشو انتخاب کنیم. ولی اول از همه Pitch Perfect رو میبینیم."گفتم و هری کنارم روی زمین نشست. رفتم عقب تا کنارش بشینم.
"چطوره Teen Beach Movie و Hunger Games رو ببینیم؟"
"اره خوبه!" با ذوق گفتم.
"خوب الان," چیزی نگفت و به ساعت نگاه کرد "12:30 پس میرم پاپ کورن درست کنم و تو هم فیلم هارو اماده کن بعدش میریم پتو میاریم , و بهت میگم که چیکار میخوایم بکنیم. فقط فیلمی رو که میخوای ببینی رو انتخاب کن." گفت و به خودش خندید و من لبخند میزدم.بلند شد و رفت به اشپزخونه. یه فیلم برداشتم و توی دی وی دی پلیر گذاشتم, هری اومد و توی دستش یه بشقاب پر از پاپ کورن بود.
"خوب پس بیا میز عسلی رو جا به جا کنیم و بریم بالشت و پتو بیاریم و روی زمین تخت درست کنیم. چطوره؟" پرسید و بلند شد.
"جالب به نظر میاد." لبخند زدم. کمکم کرد که بلند بشم و رفت توی اتاقش تا بالشت و پتو بیاره. هشت تا از پتو هارو روی زمین گذاشتیم و دو تاشو برای خودمون نگه داشتیم.اونایی که برای خودمون برداشته بودیم خیلی بزرگ بودن. اونا رو تختی های جما و هری بودن.تقریبا هشت تا بالشت از اتاق هری و جما و اتاق مامانش برداشته بودیم. و به مبل تکیشون دادیم.
هری کنترل دی وی دی رو برداشت و پاپ کورن هارو اورد.روی پتوها نشست و خودش رو روی بالشت ها جا کرد.نشستم و هری پتوهارو دورمون کشید. یه خورده زمان برد تا تتوهایی که روی بازوهاش بود رو از نظر بگذرونم. یه تتو بود که میگفت. 'Things I Can' و اون یکی که میگفت 'Things I Can't' . و یه قفل کوچیک که روی مچش بود. و چند تا تتوی دیگه که همونجا بود.
کنترل رو از روی زمین برداشت و دستشو دورم حلقه کرد. سرمو روی سینش گذاشتم و پاپ کورن رو بینمون گذاشت. نشستیم و پاپ کورن خوردیم و هم دیگرو بغل کرده بودیم.
YOU ARE READING
Harry Styles, The Bad Boy [ⓟⓣ]
Fanfictioncompleted✔ "دختر های خوب عاشق پسر های بد هستن." Persian translation