Chapter 17

630 30 3
                                    

د.ا.ن هانا

با کمردرد از خواب بیدار شدم. یادم اومد که جما خونه ی ما بود. نگاه به ساعت کردم و یادم اومد امروز یکشنبه هست .ساعت گوشیم میگفت که ساعت 6:35 است. سریع بلند شدم و یه بالشت برداشتم جیغ میزدم."بلند شو!یکشنبه هست مدرسه داریم!ساعت 6:30 . لعنتی پاشو باید حاضر شیم."سریع بلند شد و دویید سمت کیفش.

"لعنت بهش!لباسام خونس!بعدا میبنیمت خدافظ!" و دویید و از اتاق رفت بیرون شنیدم که در ورودی باز و بسته شد.سمت کمدم رفتم و یه تیشرت و یه شلوار اسکینی برداشتم.لباسامو روی تخت انداختمو دوییدم سمت دستشویی.دندونامو مسواک زدم و موهامو شونه کردم و دم اسبی بستمش و دوییدم پایین. کوله پشتیمو برداشتم و کلیدامو با یه سیب برداشتم و سمت مدرسه رانندگی کردم.

سیبمو خوردم و رفتم مدرسه.مدرسه ساعت 7:30 شروع میشد و یه خورده زمان برد تا حاضر بشم و درست وقتی که زنگ خورد وارد مدرسه شدم.'عالیه' با خودم فکر کردم و وارد راهروی خالی شدم و چیزامو از توی لاکرم برای پنج تا کلاسم برداشتم. در لاکر رو بستم و رفتم به کلاسم.

وارد کلاس شدم و بچه ها جوری نگاهم میکردن انگار که یکی رو کشتم. با قیافه ی ' چه مرگتونه ' بهشون نگاه کردم و رفتم پشت میزم.

"خانم دریک , میبینم که تصمیم گرفتی به ما بپیوندی." خانم دی گفت.

"ببخشید خانم,دیر بلند شدم."

"باشه ولی اگر یک بار دیگه تکرار شه مجبورم که توقیفتون کنم." من هیچوقت توقیف نشدم و بچه ها همشون گفتن 'ooo'  دور و برمو نگاه کردمو وقتی دیدم که معلم روش به من نیست انگشت وسطمو اوردم بالا و سریع اوردمش پایین.' این هفته کسی نباید با من دربیوفته.' با خودم گفتم چون که من پریود بودم. وقتی که من پریودم متاسفانه کسی نمیتونه باهم دربیوفته.

----------------------------

داشتم چیزامو توی لاکرم میزاشتم که یکی دستشو دور کمرم گذاشت.شک شدم و برگشتم و وقتی که دیدم هریه اروم شدم.ولم کرد و بغلم به لاکر تکیه داد.

"خوب هانا چطوره که امروز ناهار رو اینجا نخوریم و یه ناهار واقعی بخوریم؟"

"چی؟من هیچوقت ناهار رو ول نکردم!اگر بگیرنمون چی میشه؟"با وحشت گفتم.و همچنین داشتم حقیقت رو میگفتم من هیچوقت ناهار رو ول نکردم و هیچوقت دیر مدرسه نرفته بودم به غیر از امروز.

"فقط واسه یک یا دو روز توقیف میشیم.یالا!حال میده!و سعی میکنیم تا قبل از کلاسمون برگردیم. لطفا؟" گفت و چشماشو درشت کرد .

"باشه ولی نم-"هری با بستن لاکرم و کشیدن من متوقفم کرد و وقتی که کسی نگاه نمیکرد از مدرسه زدیم بیرون.

سمت ماشینش رفتیم و اون در رو برام باز کرد. "خوب ممنون" گفتم و نشستم.ماشین رو دور زدو سوار شد.کمربندمو بستم و هری حرکاتمو تکرار کرد و ماشین رو روشن کرد.

Harry Styles, The Bad Boy  [ⓟⓣ]Where stories live. Discover now