part 18

1K 140 104
                                    

ا.ن.لویی
سه ماه از شروع کارمون تو شرکت میگذره. کار کردن اینجا خیلی لذت بخشه بخاطر جو دوستانه ای که بینمون وجود داره. ساعت ناهار همه با هم دور یه میز میشینیم و غذا رو با شوخی ها و خنده هامون میخوریم. ریچارد هم پسر خوبیه و رابطه دوستانه ای تو شرکت باهامون داره. دوسال از من بزرگتره و نامزد داره.

جکسون هم پسر 18 ساله ایه که منشی پاره وقت شرکته. دانشجوئه و وقتایی که کلاس نداره اینجاست. خیلی پسر شیطون و شادیه. روزایی که ساعت ناهار با ماست حسابی همه رو با حرفاش و کاراش به خنده میندازه.

هری برام تعریف کرده که یه روز که نایل تو یه پارک قدم میزده پسری رو میبینه که مواد میفروخته. رو نیمکتی میشینه که اون پسر کلافه و ناراحت روش نشسته بود. باهاش سر صحبتو باز میکنه و میفهمه جک پدرش سال قبل مرده و سطح مالی پایینی دارن و اون برای خرج تحصیل خودش و مخارج زندگی مادر و خواهر و برادر کوچیکترش مجبوره کار کنه. اون تو یه رستوران کار میکرد ولی هفته قبل از اونجا بیرونش کرده بودن. دنبال کار میگشت ولی هیچ جا به یه دانشجو که هیچ تجربه ای نداشت کار نمیدادن. نایل ازش میپرسه چرا مواد میفروشه و اونم به گریه میفته و قسم میخوره که این کارو سه روزه شروع کرده چون نمیتونه کار پیدا کنه و به پولش نیاز داره، شمارشو میگیره و میگه اگه موردی براش پیدا کرد بهش خبر میده و ازش قول میگیره دیگه اون کارو انجام نده. حتی یه مقدار هم پول بعنوان قرض بهش میده.

نایل اومد و با ما صحبت کرد و گفت اون بعنوان منشی بیاد و اینجا کار کنه. حتی گفت که اگه ما راضی نیستیم اون تمام حقوقشو از سهم خودش تو شرکت میده، فقط بذاریم اون بیاد و یه کاری داشته باشه تا بتونه پول دربیاره و دیگه خلاف نکنه.
ما قبول کردیم که جک بیاد و برامون کار کنه و حقوقشم مثل یه کارمند از سود کل شرکت بدیم نه فقط سهم نایل. اینجوری بود که اون شد منشی شرکت و روزایی که کلاس نداره میاد فقط.  

تو طول روز بعضی وقتا پسرا میان پیشم، گاهی هم که من حوصم تو اتاق سر میره میرم اتاق اون سه تا کنار اونا کارامو انجام میدم.
خیلی وقتا کارای یکی که سنگینه اونی که کارش سبک تره میره کمکش. خلاصه که دوستانه کنار هم کار میکنیم.

لیام هفته ای دو سه بار آخر وقتا میاد برای ارائه گزارش و این حرفا.با اینکه پیش ما نیست ولی اونم کاملا راضیه از کار جدیدش.
دنیل، همکار دیگمونم مثل لیام فقط برای گزارش و این چیزا میاد.

بعد از احساس خستگی بلند شدم برم بیرون برای خودم قهوه بریزم. جک کلاس داشت و نبود. دنیل هم امروز زودتر رفته بود، با نامزدش قرار داشت. با لیوان قهوه تو دستم به اتاقم برمیگشتم که یه دختر وارد شرکت شد. یه دسته گل هم دستش بود. تا حالا ندیده بودمش. رفتم جلو و گفتم
- سلام. بفرمایید. میتونم کمکتون کنم?
- اتاق هری استایلز کجاست? اومدم ببینمش
- میتونم بپرسم چه کاری دارید باهاشون?
- یه کار شخصی، من دوست دخترشم

cross the street (L.S)Where stories live. Discover now