part 27

955 147 56
                                    

زودتر از معمول، همگی از شرکت زدن بیرون. لیام گفته بود سرش شلوغه و نمیتونه زودتر بیاد تا بره خونه و لباسشو عوض کنه. نایل گفت میره دنبال دوست دخترش و با هم میان به رستوران محل قرار. هری قرار شد لوییو ببره خونه تا لباساشو عوض کنه و گفت با هم میان. زین هم گفت بعد از عوض کردن لباساش میره دنبال لیام و اونو هم میاره. پس قرارشون شد ساعت هفت جلوی در رستوران.

ه- میگم لویی اول بریم خونه من لباس بردارم بعد میریم خونه تو.
لو- خوبه، بریم.
ه- امممم...... منتظر میمونی دوش بگیرم بیام یا میتونم تو خونه تو انجامش بدم؟
لو- مشکلی نیست، بیا خونه ما. فقط لباساتو بردار و بیا.

زین داشت به این فکر میکرد که اینکه گفت میره دنبال لیام بهونه بود تا یه وقت نخواد کسی رو با خودش بیاره. اینجوری وقتی زین بره دنبالشو ببرتش رستوران فرصتشو پیدا نمیکنه. البته زین بیشتر امیدوار بود که اینطور بشه. شماره لیامو گرفت و منتظر جوابش موند.
ل- الو زین؟...... سلام
ز- سلام...... لیام زنگ زدم بگم من میرم خونه و آماده میشم بعد از تموم شدن کارت میام دنبالت
ل- نه نمیخواد..... خودم میتونم بیام..... فقط آدرسو برام بفرست
ز- اوکی لیام..... میدونم خودت میتونی بیای و نیازی نیست بیام دنبالت و بلا بلا بلا...... ولی میام دنبالت...... منتظر باش..... بای
گفت و بدون اینکه فرصت اعتراضی به لیام بده تماسو قطع کرد

هری در خونه رو باز کرد و به سمت اتاقش رفت. لویی گفت پایین تو ماشین منتظر میمونه تا برگرده. یه پیراهن سفید و یه جین مشکی برداشت. با یه کت مشکی.
برگشت و به سمت خونه لویی رفتن. تو مسیر دست لویی زیر دستش رو دنده بود و با هم حرف میزدن و میخندیدن و چنتا بوسه ریز هم رو دستای دوست پسر کیوتش گذاشت.

لویی درو باز کرد و هری رو فرستاد داخل و خودشم پشت سرش وارد شد. درو که بست هری رفت سمتش و بین خودش و در گیرش انداخت و دستاشو دو طرف سرش گذاشت و با شیفتگی نگاش کرد.
ه- زود زود دلم برات تنگ میشه...... فکر کنم باید اتاق کارمو به اتاق تو منتقل کنم که همش جلوی چشمام باشی
لویی با صدای آرومی زمزمه کرد
لو- اونجوری هم شرکتایی که براشون کار میکنیم ورشکست میشن هم شرکت شما
گفت و شروع به خندیدن کرد.
ه- و چرا؟
لو- چون دیگه حواس هیچکدوممون به کارمون نیست
هری با نیشخند روی لبش گفت
ه- آره خب..... کارای زیادی برای انجام دادن هست..... ممکنه به کارای شرکت نرسیم دیگه
لویی با لپای صورتی شده با خجالت لبخند زد

هری با دیدن صورت قرمز دوست پسرش با تحسین گفت
ه- دوست پسر کیوت من...... ببین چه قرمز شد
گفت و لبای تشنشو رو لبای لویی گذاشت.
وقتی نفس کم آوردن ازش جدا شد و پیشونیشو رو پیشونی لویی گذاشت و زمزمه کرد
ه- اگه از الان تا آخر عمرم هر لحظه این لبای شیرینو ببوسم بازم ازشون سیر نمشم.
گفت و لبشو برای یه بوسه مجدد رو لباش گذاشت.
وقتی لباشون جدا شد چنتا بوسه پی در پی رو گردنش گذاشت و بعد ازش دور شد و به سمت مبل رفت.

cross the street (L.S)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora