part 15

940 135 102
                                    

ا.ن.لویی
چشمامو باز کردم و دیدم همونطور که هری سرش رو پام بود خوابم برده بود. آروم تکون خوردم که بیدار نشه. ولی وقتی خواستم سرشو از رو پام بلند کنم و بذارم رو مبل چشماشو باز کرد و نگام کرد.

- ببخشید، خیلی خوابیدم?
ساعتو نگاه کردم و گفتم
- یه ساعتی میشه، منم خوابم برد.
- نشسته? ببخشید، حتما کمرت درد گرفته
چشمامو چرخوندم و گفتم
- وای هری تموم کن معذرت خواهیو. اشکالی نداره
خندید و بلند شد و به سمت دستشویی رفت.

- گشنت نیست? سوپو گرم کنم بخوری یا شیر داغ کنم برات?
برگشت سمتمو نگام کرد
- راستش یکم گشنمه. ولی تو نمیخواد کاری کنی، خودم گرم میکنم میخورم.
دهنمو براش کج کردم
- برو بابا
صدای بلند خندشو شنیدم همونطور که به سمت آشپزخونه میرفتم.

تازه سوپشو تموم کرده بود که صدای باز شدن درو شنیدم.
ل- سلاااااممممم، بیدارین?
لو- تو آشپزخونه ایم
اومد سمت آشپزخونه
ه- سلام
ل- سلام هری، حالت بهتره?
ه- آره ممنون. خیلی بهترم. لویی پرستار خیلی خوبیه.
گفت و تو چشمام نگاه کرد و بهم لبخند زد.
ل- والا ما که مریض میشیم، هیچ کاری برامون نمیکنه هیچ، ازمون کارم میکشه. خاطرت عزیز بوده که پرستاری کرده ازت
لیام با خنده گفت. منم خندیدمو بهش گفتم
لو- خفه شو لی

هری با لبخند به کلکلمون نگاه میکرد
ه- لیام معذرت میخوام مزاحم شدم بخاطر من رفتی بیرون
ل- این چه حرفیه? راحت باش. اینجا رو مثل خونه خودت بدون. منم رفتم به خواهرم سر بزنم مشکلی با تو نداشتم که.
ه- ممنون لیام که منو دوست خودت میدونی.

لیام رفت لباسشو عوض کنه.
ه- شما دوتا واقعن خوبین. کاش اینو زودتر میفهمیدم و اینهمه سال دوتا دوست خوبو از دست نمیدادم. مخصوصا تو اون شرایط سختم
دستمو دراز کردم و گذاشتم رو شونشو فشار آرومی دادم
لو- بیخیال، به گذشته ها فکر نکن. مهم الانه که دوستیم.

بهم لبخند زد و بلند شد و ظرفشو گذاشت تو ظرفشویی. خواست شیر آبو باز کنه که جلوشو گرفتم
لو- چیکار میکنی? بیا برو بیرون خودم میشورمش
ه- نه لویی، خواهش میکنم اینطوری راحت ترم.
سرمو تکون دادم.
لو- باشه پس
همونجا وایستادم و به ظرف شستنش نگاه کردم. و البته با میل شدیدم برای از پشت بغل کردنش مقابله کردم.

با هری و لیام نشسته بودیم و تلویزیون نگاه میکردیم که صدای زنگ اومد. من و لیام با تعجب به هم نگاه کردیم. چون معمولا زیاد کسی اینجا نمیاد اونم بدون خبر قبلی. شاید همسایه ها باشن
ل- من میرم باز میکنم.

ا.ن.لیام
رفتم سمت درو بازش کردم. با باز کردن در صاحب دوتا چشم قهوه ای و موهای مشکی رو جلوم دیدم. لبخند رو لبم خشک شد و متعجب نگاش کردم. اونم یکم نگام کرد و بعد از چند ثانیه به خودش اومد و سرشو انداخت پایین
- سلام. اممممممم...... هری........ یعنی........ لویی گفت هری مریضه، با نایل اومدیم بهش سر بزنیم. نایل داره ماشینو پارک میکنه، میاد الان.
- آهان
- میشه..... میشه بیام تو?
متوجه شدم که همونجوری جلوی در وایستادم و تعارفش نکردم بیاد تو. با گیجی گفتم
- هان?!...... آهان....... بیا تو.
گفتم و از جلوی در کنار رفتم تا بیاد تو.

cross the street (L.S)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang