(( Introduction ))سلام گایز✋😀
خب... اسمه من مریمه و این یجورایی اولین ف.ف ایه ک مینویسم... میگم یجورایی چون قبلا تو چندتا از چنل های تلگرام ف.ف های کوتاه و اسمات آپ میکردم😅😅😅
در هر صورت این اولین تجربه ی جدی من از ف.ف نوشتنه و امیدوارم با همه ی نقصاش دوس داشته باشید و حمایت کنید😌💜
درباره ی ف.ف هم... خب... باید بگم ایدش کاملا یهویی به ذهنم رسید و بعد چند ماه دربارش فکر کردم و تو ذهنم پرورشش دادم
و یروز که برای دوستم ساسا تعریفش کردم و اون خوشش اومد تصمیم گرفتم که تو واتپد آپش کنم😌👐درباره ی موضوعش نمیتونم خیلی توضیح بدم چون اونجوری داستان لو میره و من دوست دارم تک تک پارتا براتون حالت سورپرایز داشته باشه پس... 😅😂😍
فقط بگم تو این ف.ف پسرا همون خواننده ها و سلبریتی های معروف تو دنیای واقعین و مشکلات اونهارو دارن... 😃
و اصلی ترین چیز که توی خلاصه هم بهش اشاره کردم... این ف.ف درباره ی ترک گروهه زین و احساسات نایل دربارشه و خب... این استوری زایله😊😊😊همین دیگه...
امیدوارم ازش خوشتون بیاد و دنبالش کنید
مرسیییی لاوزززز💜💜💋💋👇👇(( Part.1 ))
ش :«نایلللل؟ نایلللللللل؟؟؟»
چشمامو به زور باز کردم
دستمو روی صورتم کشیدم و زیر لب گفتم
ن :«ای خدا چرا نمیتونه خفه شه!؟»
با حرص چشمامو روی هم فشار دادم و منتظر شدم تا بیاد تو اتاق.
درو پرت کرد و خودشو انداخت تو
ش :«نایل تو چرا هنوز خوابیدی!!؟»
(منظورش دراز کشیده رو تخته مگه نه با اون همه سر و صدایی که کرد بیدار شد:'/)با ناله از حالت درازکش خارج شدم و روی تخت نشستم و با چشمایه نیمه باز نگاش کردم
ن :«شان ساعت چنده؟»
شان به ساعتش نگاه کرد و گفت
ش :«۷. چطور؟»
داد زدم
ن :«آخه مرتیکه تو ساعت ۷ صبح اینجا چه غلطی میکنی هاااننن؟؟»با دادم یکم پرید ولی سریع به حالت قبلش برگشت و یه دستشو به کمرش زد
و همینجوری که چشماشو میچرخوند گفتش :«هی هییی صداتو برای من بلند نکنااا مثل اینکه یادت رفته امروز مراسم(مراسمه دیگه درسته؟-.-) AMAعه هااا اومدم بیدارت کنم بریم آرایشگاه»
ش :«خیلی بی لیاقتی واقعا منو باش اینهمه راه پاشدم اومدم اینجا دنبال تو که باهم بریم بعد تو جایه تشکر اینجوری سرم داد و بیداد میکنی»
ESTÁS LEYENDO
Please Don't Leave (Ziall)
Fanficنایل :«زیــــــــــن؟؟» وایستاد ولی برنگشت نایل :«زین خواهش میکنم نرو.. لطفا» خیلی آروم برگشت و با چشماش که به خاطر اشکی که توشون جمع شده بود برق میزدن نگام کرد و گفت زین :«نمیتونم نایل.. متاسفم» و سریع برگشت که بره ولی با صدای دادم متوقف شد نایل :...