خب گایز
ی تغیر بزرگ از این چپتر ب بعد داریم
من یکم داستان رو بردم جلو
اتفاقی تو این مدت نیوفتاد
اما فقط نمیخام وارد جزعیاته داستان بشم
سعی میکنم داستان رو جوری جلو ببرم ک اتفاقات لحظه ب لحظه و روزانه نباشه تا شماها هم خسته نشین
فقط اتفاقای مهم رو مینویسم تا زودتر ب اصل موضوع برسیم
چپتر های قبلی نقش مهمی تو داستان نداشتن ب جز اینکه زیام عاشق هم شدن
داستان های اصلی از این چپتر شروع میشن و
خاهش میکنم
تمرکزتونو رو این چپتر های مهم بزارین
مرسی♡
---چشم برای دیدنه
پول برای خرج کردنه
قلب برای عشق ورزیدنه
ورزش برای سلامتیه
کلید برای قفله
لیام برای منهتغریبن همه چی تو این دنیا با منطق افریده شده
شاید من توانییه دیدن رو نداشته باشم...
اما خدارو روزی هزار بار برای داشتن لیام شکر میکنم!
من لیامی دارم ک بودنش،دقدقه ی دیدن رو برام تا حدودی رفع کرد
من نمیبینم
اما لیام ب جای من میبینه
اون میبینه و توصیف میکنه
و من میخام ساعت ها بهش گوش بدم و تک تک کلمه هاشو ب خاترم بسپرم
اون برام توصیف میکنه...اونقدر زیبا ک من بعضی وقتا دلم میخاد تا ابد کور بمونم و لیام برام دنیا رو توصیف کنه...
دستمو کشیدم رو پای لیام و روش نقاشی میکردم
"لیام میشه فردا واسه صبحونه عسل بگیریم؟...هوس عسل کردم..."
"اگه تو دلت میخاد...حتمن بیبی بویم"
تو خونه ی ما لیام عسل نمیخوره
چون میگه من چشمای عسلی دارم...عسل طبیعی... و نیازی نداره ک عسل بخوره...و هر وقت بحث سر این موضوع میشه میاد سمتمو چشمامو میبوسه و منو تسلیم خودش میکنه...
لیام میگه من خوشگلم!
میگه من با بقیه پسرهایی ک تاحالا دیده فرق دارم!
لیام میگه اونا همشون از نظر رنگ پوست و مو و چشم مشترکن...
اما من موهام مشکیه...مثل اسمون شب های تابستون...وقتی هیچ ابری توشون نیست...
میگه پوستم گندمیه...مثل اون گندم زاری ک همیشه اخر هفته ها میریم و لیام بین گندم ها منو غرق بوسه میکنه...
لیام میگه لبای من حتا از نوتلا خوشمزه تره...لبام مزه ی زین میده!!...مزه ی زین ی مزه ی جدیده ک خودش اختراع کرده و میگه خوشمزه ترین مزه ی دنیاست و هیچوقت نمیزاره دیگران مزه ی زین رو بفهمن...و ب قول خودش اکسیر جوانیشه(شوهر ذلیل:|)...اون میگه اگه من همیشه کنارش باشم هیچوقت پیر نمیشه... اما من میگم...من دارم پیرش میکنم...با کارام و زحمت های زیاد و نگرانی هایی ک براش درست میکنم...و هر وقت بهش اینو میگم باهام قهر میکنه... و اونوقت من باید کل خونه رو با دستام بگردم تا بتونم صورتشو پیدا کنم،لباشو با لبای خودم یکی کنم،و از دلش در بیارم...
YOU ARE READING
See Me
Fanfictionتو دل تنگی منو نمیبینی ولی هر وقت دلم برات تنگ میشه میام پشت قلبت هی در می زنم پس هر وقت قلبت می زنه بدون دلم برات تنگ شده:)❤💛 #زیام_پالیک