[1]2 MONTH

889 71 27
                                    

[عکس خوشگل بود گذاشتمش:|😹]
♡♡
خنده ی بلندی کردو دستاشو به هم کوبید
وه لویی تاملینسون تو فوق العاده ای

لویی که احساس غرور میکرد لبخندی زد و چنگالشو برداشت شروع به خوردن غذایی بود ک از دیشب مونده بود
خب اونا تصمیم داشتن غذاشونو بخورن تا وقتی که لویی دید پنتی هری از شلوارش کمی بالا زده و معلومه خب ادامش زیادم سخت نیست

دوماهه که اونا به طور رسمی باهمن رابطشون ، لویی وقتی هری تو دسشویی بود درو باز کرد و اهمیتی نداد ک چی در انتطارشه پس با صدای رسا گفت ک دوس پسرم میشی؟

هری پاهاشو جمع کردو چهار زانو نشست کنترلو تو دستش گرفتو کانالو عوض کرد و گذاشت تا لیت لیت شو ببینن[برنامه ی جیمز کوردن]

"لویی تو این دوماهی که با هم بودیم منو به یه قرارم نبردی خجالت نمیکشی؟"
هری پرسیدو یکم از کوکاکولاش خورد و بخاطر گاز نوشابه یکم چشماشو بست

-خب من فکر کردم همین که با منی خوش حالی کافیه خب این شانس نصیب هرکسی نمیشه

هری از مغرور بودنه لویی خندید آرومو فرهای ریزش رو که حالا به خاطر اینکه شونشون نکرده بود گره خورده بود و عقب برد
"میدونی لویی تو فوق العاده ای اینو تو این دوماه متوجه شدم و بخاطر همین عاشقتم ولی من خیلی دوس دارم که ما مثه زین و لیام بریم به یه قرار"

-اوه بیبی بوی من تو که میدونی منم خیلی دوس دارم ولی نمیتونم همچین ریسکی رو کنم

لویی اینو گفتو ظرف غذاشو گذاشت رو میز جلوی مبلشون و برگشت و صورت هری و تو دستش گرفت

"به زودی به یه قرار عالی میبرمت باشه دیگه ناراحت نباش من عاشق تو ام خیلی زیاد عاشق همچیت میفهمی؟تو بیشتر از چیزی که لیام به زین میده لیاقت داری بیبی من"

هری لبخندی زدو سرشو تکون داد و سعی کرد خودشو قانع کنه به هر حال اون به لویی اعتماد داشت چون عاشقش بود از ته قلبش از ته قلب طلاییش

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
خب گایز من دلارا ام:)
این داستان قراره کات کردن و ام پی آر جی(حامله شدن مرد:]) و یک مقدار اسمات داشته باشه
یکم این پارتو کوتاه نوشتم چون مطمعن نیستم ک اصلا این ف.ف بگیره یا نه
همین طور که میدونین شایدم نمیدونین :|
هری و لویی اینجا مال سال 2011 هستن و دوماه از رابطشون میگذره
من قراره فراز و نشیب های این رابطه رو نشون بدم:]

Example | L.S Donde viven las historias. Descúbrelo ahora